إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاء
(فاطر ٢٨)
گرامی ارجمند :
محتوی این کانال ، منتخبی است
از نسخه الکترونیک مجموعه آثار عالم متالّه حجت السلام و المسلمین حاج ابوطالب
ضیائی نیا ، از علمای اصولی و متکلّمین و محدثین برجسته حوزه مشهد و از پرورش
یافتگان طراز اول مکتب تفکیک . ایشان سالیان متمادی از محضر اساتید بزرگ آیات عظام
میرزا جواد آقا تهرانی ، آیت الله محمد هادی میلانی ، آیت الله مدرس بافقی ، آیت
الله حاج شیخ هاشم قزوینی ، آیت الله حسنعلی مروارید و آیت الله محقق نیشابوری و
ادیب ثانی بهره برد.در دوران پربار زندگی ده ها دوره لمعتین شهید اول ، اصول فقه ،
رسائل ،کفایه و مکاسب را تدریس کرد. و رساله های پر باری تقریر و در ترویج آموزه
های مکتب اهل بیت کوشید .
کتاب " تصویر توحید در آموزه های صحابی مکتب تفکیک" ، به منظور ترویج آراء ، افکار و آموزه های معظم له منبعث از معارف اهل بیت عصمت و طهارت علیهما السلام به حضور شما تقدیم شده است . مزید امتنان است نظرات تعالی دهنده خود را به آدرس ما ارسال فرمائید.
درسی عرفانی از محضر پدر
گنهکاران چرا به کربلا بروند؟
به یاد دارم در آخرین روز فروردین سال نود پدرم درآغاز هشتاد سالی آماده ی سفر
کربلا ی معلا بودند . یکی از خویشاوندان اهل علم و هم شان ایشان در آن روز
گفتگویی داشتند که من در حین پذیرائی شاهد بودم . ازقدیم آنها گا هی با هم مطایبه
نیز داشتند و بر همین روش ایشان سوالی را از پدرم پرسیدند : " تو که گناهکاری
چرا میخواهی کربلا بروی ؟ میخواهی بروی چکار؟ "
بعداز اندکی تامل ؛ در حالی که رطوبتی بر چشم داشتند به افق چشم دوخته و پاسخ
دادند : حتما شما هم بارها این عبارت را در زیارت امام رضا (ع) خوانده اید که"
الهم العن الذین بدلو نعمتک و کذبو رسلک و سخرو بآیاتک و حملو الناس علی اکتاف آل
محمد " می دانید این عبارت چه مفهومی دارد ؟ من بسیار در آن تفکر کرده ام اما قبل
ازآن حکایتی را برای شما نقل می کنم.
یکی از خادمین و مزدوران حکومت عباسی که از دوستاران اهل بیت بود به همراه دوست
خود به محضر امام صادق (ع) شرفیاب شد و از اینکه مال و ثروت و زندگی اش را
ازطریق خدمت به دستگاه خلافت عباسی مهیا نموده از عاقبت کار خود بیمناک بود . از
اینرو از دوستش خواست تا ازامام صادق (ع) راه برون رفت ازاین وضعیت و نجات خویش را
سوال کند . امام صادق (ع) پس از لختی تامل فرمودند اگر شما را راهنمایی کنم می
پذیرید ؟ پاسخ داد بلی . حضرت فرمودند گشایش تو در این است که هرآنچه داری به فقرا
ببخشی حتی لباسهای را که اکنون پوشیده ای! و اگر چنین کنی من بهشت را برایت ضمانت
می کنم . و بعد دریافت پاسخ مودبانه محضر امام را ترک کردند. بعد از مدتی کوتاهی
که فرمان فرزند رسول خدا را اجرا نمود در بستر بیماری افتاد . در واپسین لحضات
زندگی همان دوست بر بالین او حاضر شد و هنگامی که در حالت احتضار قرار گرفت با
لبخند و حالتی آکنده از شوق به دوستش گفت بخدا قسم صادق آل محمد (ع) به وعده ی
خود وفا کرد و جان به جان آفرین تسلیم نمود .
بعد از نقل این حکایت افزودند ؛ شیعیانی که همچون این کارمند دستگاه خلافت عباسی
گناه کارند مصداق حملو الناس علی اکتاف آل محمد هستند و سپس اینطور به یاد دارم
که افزودند و اما شیعیانی که گناه نکرده اند مفهوم حرمند و حرم برای ما
گناهکاران است . او در زمان حکومت عباسی به حضور امام صادق (ع) رسید و ضمانت مشروط
بهشت را گرفت ما چه کنیم ؟ آیا راه دیگری برای ما هست ؟
هنوز هم هر بار که در نقل این ماجرا مداقه می کنم در تحلیل حقیقت این کشف در
شگفتم و به افق معرفت ایشان و ارادتشان به مکتب اهل بیت پیامبر (ص) رشک می برم
مقدمه
هر
کسی از دوران کودکی ؛ نوجوانی و میانسالی خود با پدرش روزهای شیرین غیر قابل
بازگشتی را بیاد دارد که آینه زندگی و جوهره حیات آن دوران است .کرامت و عظمت شان
پدر و مادر آنگونه است زین العابدین علی بن الحسین (ع) در صحیفه ی نورانی سجادیه
دانشگاه بزرگ اخلاق و اداب اسلامی در نیایش بیست و چهار آورده اند :
«اللَّهُمَّ لَا تُنْسِنِی ذِکْرَهُمَا فِی أَدْبَارِ صَلَوَاتِی، وَ فِی إِنًی
مِنْ آنَاءِ لَیْلِی، وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ مِنْ سَاعَاتِ نَهَارِی. اللَّهُمَّ
صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اغْفِرْ لِی بِدُعَائِی لَهُمَا، وَ اغْفِرْ
لَهُمَا بِبِرِّهِمَا بِی مَغْفِرَةً حَتْماً، وَ ارْضَ عَنْهُمَا بِشَفَاعَتِی
لَهُمَا رِضًی عَزْماً، وَ بَلِّغْهُمَا بِالْکَرَامَةِ مَوَاطِنَ السَّلَامَةِ.
اللَّهُمَّ وَ إِنْ سَبَقَتْ مَغْفِرَتُکَ لَهُمَا فَشَفِّعْهُمَا فِیَّ، وَ إِنْ
سَبَقَتْ مَغْفِرَتُکَ لِی فَشَفِّعْنِی فِیهِمَا حَتَّی نَجْتَمِعَ بِرَأْفَتِکَ
فِی دَارِ کَرَامَتِکَ وَ مَحَلِّ مَغْفِرَتِکَ وَ رَحْمَتِکَ، إِنَّکَ ذُو
الْفَضْلِ الْعَظِیمِ، وَ الْمَنِّ الْقَدِیمِ، وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
پروردگارا ، پس از هر نماز من و در هر وقت دیگر از اوقات شب و در هر ساعت از ساعات
روز، پدر و مادرم را از یاد من مبر. بار خدایا، درود فرست بر محمد و خاندانش و مرا
به سبب دعایی که در حق ایشان میکنم بیامرز و آن دو را به سبب نیکی و مهربانی که
در حق من کردهاند از مغفرت خویش بهرمند فرما و به شفاعت من از ایشان خشنود شو و
نیک خشنود شو. و آنان را گرامی دار و به جاهای امن و آسایش بهشت رسان.
خداوندا، آن دو را شفیع من گردان اگر آنها را پیش از من آمرزیدهای، و مرا شفیع
ایشان گردان اگر مرا پیش از ایشان آمرزیدهای، تا من و پدر و مادرم در سایه لطف و
رأفت تو، در سرای کرامت و جایگاه مغفرت و رحمت تو، همنشین هم گردیم، که تو را
بخشایش بزرگ است و نعمت قدیم. و تو مهربانترین مهربانانی.
از طرفی ادب در برابر پدر مادر ؛ شرط شمولیت در رحمت الهی است و به فرموده ی مو
لانا جلال الدین محمد بلخی :
از خدا جوییم تو فیق ادب بی ادب محروم ماند از لطف رب
بی ادب تنها نه خود را داشت بد بلكه آتش در همه آفاق زد
آنچه در این مسیر اهمیت دارد این است که آموزه ها و درسهای زندگی بعضی پدران حیف
است با رفتنشان از بین برود و در سینه ها جای نگیرد و در تاریخ بشری امتداد نیابد
، به خصوص اگر این درسها از محضر پدری باشد که عمرش در راه تحصیل فقه و علوم آل
محمد صلوات ا... علیهم اجمعین سپری شده باشد و در محضر اساتید بزرگ مکتب معارفی
خراسان یا مکتب تفکیک ، حضرات اساتید میرزا جواد آقای تهرانی (ره) حاج شیخ هاشم
قزوینی (ره)، آیت الله سید احمد مدرس بافقی (ره) ، آیت الله حاج شیخ محمدرضا محقق
نیشابوری (ره) ، آیت الله حاج شیخ حسنعلی مروارید (ره) سپری گشته باشد و بر این
اساس بر خود وظیفه دانستم در هشتاد وهفتمین دهه حیات پدر برخی آثار قلمی ایشان را
که در دفاتر قدیمی و دوران جوانی در قبل از انقلاب و نیز در برخی یادداشتهای اخیر
مرقوم داشته اند ، بررسی و بر اساس نظمی که در فهرست کتاب ترسیم شده منتشر نمائیم
.
پیشگفتار
اکنون که این سطور را می نگاریم نیمه رمضان هزارو چهارصدو سی و هشت
قمری( 1386 ش) و آستانه ی هشتاد و هفتمین بهار زندگی پدر است. ایشان غیر از دهه ی
اول زندگی باقی عمر را به کسب علوم و ادبیات عرب ، منطق ، اصول ،کلام رجال ، فقه و
اخبار اهل بیت عصمت و طهارت بویژه در محضر حضرات اساتید میرزا جواد آقای تهرانی
(ره) حاج شیخ هاشم قزوینی (ره)، آیت الله سید احمد مدرس بافقی (ره) ، آیت الله حاج
شیخ محمدرضا محقق نیشابوری (ره) ، آیت الله حاج شیخ حسنعلی مروارید (ره) سپری نموده
اند که همه از بزرگان مکتب معارفی خراسان یا مکتب تفکیک هستند و درمباحث کلامی به
ویژه در توحید ، و صفات الهی و معاد و حشر و نبوت و امامت و به طور کلی در اصول
عقاید عمدتا به اخبار صحیح اهل بیت اسناد می نمودند نه بر استدلال و استنتاج بشری .
از اینرو بطور کلی میانه ای با فسلفه و آموزه های عرفا نداشتند .
این روزها برخی دفاتر یاداشت های ایشان را که بعضا بسیار نا خوانا نیز هست ، مرور
می کنم. در این مرور دفاتر قدیمی و بسیار فرسوده ی ایشان به مواردی برخوردم که مصمم
شدم به هر شکل ممکن آنها را رمزگشایی و منظم و مجموعه حاضر را تدوین نمایم . در
مطلع یکی از این دفاتر این عبارت آمده است :
" استخاره کردم برای چاپ کردن اشعارم که در دفتر ها پراکنده است آیه ی شریفه ی 35
سوره مبارکه زمر آمد : لِیُکَفِّرَ اللَّهُ عَنْهُمْ أَسْوَأَ الَّذِی عَمِلُواْ
وَیَجْزِیَهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ الَّذِی کَانُواْ یَعْمَلُونَ أَلَیْسَ
اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ تا خداوند (در سایه ی ایمان و صداقت آنان) بدترین کاری که
مرتکب شده اند از آنها بپوشاند و آنان را به بهترین اعمالی که انجام می دادند پاداش
دهد. آیا خداوند برای بنده اش کافی نیست؟ "
این در حالی است که عظمت و اهمیت برخی دروس انشاء شده در محضر معظم له بر ارباب خرد
پوشیده نیست . متاسفانه حقیر دانش آموخته حوزه فیزیک اتمی و هسته ای هستم و در حوزه
ی معارف اهل بیت و در قلمرو دانش پدر بضاعتی ندارم و هرآنچه چه درحوزه معرفت دینی
بدست آوردم عمدتا در محضر ایشان بوده است و به برکت وجودشان به شرافت "ولد العالم"
مفتخریم و صادقانه اعتراف می کنیم :
أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ
مُزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَيْنَا
لذا بخاطر غنای اندک تفریض هایی که بر بعضی ابیات و موضوع ها که در جا های مختلف
آورده ایم پیشاپیش از ارباب معرفت و اندیشه عذر تقصیر می خواهیم .
در کنار این بضاعت و اعتراف صادقانه به آن ، باید این نکته را خاطر نشان نمائیم که
مشکل فعلی آحاد بشریت کما فی السابق فاصله گرفتن از توحید ناب است . آلودگی به دروغ
و کذب برای حصول منافع حقیرمادی است.عقل سلیم و خرد انسانی تصریح می کند دروغ از
قلبی صادر می شود که اعتقادی به توحید و معاد ندارد . دروغگو بر این ایمان و باور
دروغ می گوید که بر جهان هستی و اعمال بشری هیچ نظارتی نیست و یا هیچ محفل و محکمه
ای برای پاسخگویی برای گفته ها و اقوال و اعمالمان نخواهیم داشت و بر این مدار حضور
وحاکمیت تامّ خداوند بر هستی را منکر است و چه نوع دشمنی بالاتر از این انکار نسبت
به ذات باریتعالی می توان یافت!
هوشمندی خاص یک انسان مومن و خدا باور ، ایجاد ارتباط بین نیّات استراتژیک زندگی
دنیائی با اهداف استراتژیک زندگی جاودانه ی و اخروی ، از طریق ایمان به خدا وند و
باور توحید و معاد و قرار دادن آنها به عنوان ترازوی سنجش ارزش گفتار و کردار زندگی
دنیای است که لازمه آن صداقت و راست گویی و پاک نگاه داشتن درون و کردار پاکیزه است
متاسفانه با پیشرفت علوم و فنون جدید در جوامع دانشگاهی امروزه به ویژه در حوزه
دانش های بنیادین نظیر علوم مهندسی ، پزشکی و ژنتیک ، و فیزیک کوانتمی تفکر الحادی
و تفکرات شرک آلود از هر سوی واز لابلای دانش های نوین وزیدن آغاز کرده اند .
نمونه چنین افکاری را در بیانات دانشمندانی چون استیون هاوکینگ و فیلسوفان و ملحدان
بزرگی چون کوانتین اسمیت می توان مشاهده کرد. رفع این شبهات و تشکیکات مطرح شده از
سوی فیلسوفان بزرگ با تفکر الحادی نیازمند مجهز بودن به علوم و دانش ها ی پایه و
مدرن کنونی ، درکنار مانوس بودن به معارف وحی و معارف اهل بیت عصمت علیهما السلام
است .
برای ارائه شواهد مثالی در این زمینه ، تلاش شد ، با تاثیر از افکار توحیدی که
مبتنی بر آموزه های مکتب تفکیک آنه را در محضر معظم له فراگرفته ایم ، مباحث و
محاجّه های مبتنی بر علوم و دانش های روز ارائه دهیم تا نشان داده باشیم مباحث
مطروحه در سطح بین المللی عمیقا یک نیاز جوامع دانشگاهی و جوانان فرهیخته و هوشمند
امروزی است که در حال تحصیل علوم مهندسی ، علوم پزشکی ، و علوم پایه و دانش های
نوین در دانشگاهها هستند .
لذا مباحث پیوست های انتهای کتاب که در نگاه اول ممکن است غیر متجانس و نامرتبط به
مباحث اصلی کتاب به نظر برسند از این منظر کاملا سنجیده دقیق ، علمی و شاید شگفت
انگیز نیز محسوب شوند.
در مبحث "توحید ناب در مضامین دعای عرفه و دانش های بنیادین " گوشزد کرده ایم که
فیزیک دانشی است که عالم سخن آن تمام هستی مادی است .و مطالعه آن مرور عظمت هستی و
آفریدگار هستی است . و گفته دلپذیر استاد بزرگ فیزیک ابر رسانایی وادیم واسیلیوویچ
اشمیت مبنی بر اینکه " فیزیک علم کلام است" را از زاویه مطرح شده کاملا علمی و
مبتنی بر تئولوژی ارزیابی می کنیم چراکه به قول شیخ اجل :
برگ درختان سبز پیش خداوند هوش هر ورقی دفتریست معرفت کردگار
یکی از راهبردهای ورود به حوزه توحید ، راهبرد پی بردن به صفات موثر از طریق اثر
است ، پرفسور عبدالسلام هنگام بازدید از ایران در سفر 25 آبان 67 ضمن مصاحبه از
روحانیون خواست درباره نیروهای بنیادی طبیعت و وحدت آنها ، ودرباره سحر و افسون
کدهای ژنتیکی یاد بگیرند و دانش خود را در نماز های جمعه به دیگران یاد بدهند. این
راهبرد باتکیه بر توحید افعالی مهمترین روشی است که دانش پژوهان رشته های مختلف
دانش های نوین می توانند با تکیه بر آن با پیشرفت علمی بر مراتب ایمان و خشیت خویش
در برابر ذات باریتعالی بیافزایند .
لذا مستند به دلایل فوق الذکر ، پیوست ها مشتمل اند بر ، نقد و بررسی ساختار ادیان
الهی و مبانی تفکر توحیدی که رد استدلال نفی وجود یک خالق علیم مبتی بر پارادوکس
لاگرانژ در نظریه مجموعه ها است ؛ محاجّه نویسنده با فیلسوف شرق استاد علامه جعفری
(ره) در مورد طرد دترمینیسم ؛ مسئله علیّت و طرد دترمینیسم مبتنی بر مکانیک کوانتمی
و نیز نقد مقاله آغاز بی علت جهان از دکتر کوانتین اسمیت که یک مقاله فلسفی اما به
شدت مبتنی بر زبان و استدلاهای کیهانشناسی و فیزیک کوانتمی است . این موضوعات در
پیوست پیرو چنان دیدگاهی مطرح شده اند و برا ی خواننده ای که شاهد مثالی پیرامون
رهنمون شدن آموزه های مکتب تفکیک در باره توحید در لابلای دروس دانش های بنیادین را
جستجو می کند ، و پایه مناسبی در فیزیک ریاضی دارد ؛ مرور آنها توصیه می شوند.
از منظر معظم له اقامه ی دین متبلور ساختن مفاهیم ادبیات وحی در ذهن و صحنه ی زندگی
بود . این وضعیت به هر خرد انسانی مسئولیت پذیری حکم می کند تفکر و تجدید نظری برای
درک متعالی تر مفاهیم ادبیات وحی بنماید . بی شک بخشی از این تجدید ، بر بنیاد
استفاده از ادبیات علومی است که به مهندسی آفرینش و معماری خلقت می پردازند می باید
استوار گردد. یعنی دانش های بنیادین و پایه به ویژه فیزیک که بر خلاف سایر علوم
بشری عالم سخن آن کل هستی مادی است و مبتنی بر قدرت استدلال برتر و برهان احسن به
ایمانی منبعث بر خرد انسانی که ریشه در دانش و آگاهی دارد و نه جهل دعوت نمایند
شاید ذکر این جمله ضروری باشد که آنچه شالوده استدلالهای تخصصی ارائه شده در این
پیوست ها را می سازد بنیانی توحیدی است که از آموزه هایی منبعث از روایات و احادیث
و دیدگاه اهل بیت در مکتب تفکیک ، که از معظم له فرا گرفته ایم و به آن صورت و
بیانی ریاضی و تخصصی مبتنی بر نسبیت عام و فیزیک کوانتمی داده ایم و به نفع دید گاه
توحیدی محّاجه نموده ایم.
در دوره پیش دبستانی و نیز اولین سال ورودم به دبستان که مصادف با آخرین سال حکومت
پهلوی دوم بود به یاد دارم که ، پدرم برخی روزها مرا به همراه خود به مدرَس مدرسه
میرزا جعفر و مدرسه پریزاد و نیز خیراتخان می برد . اینطور در ذهن دارم جمعیت
انبوهی از طلاب در رواقهای مدرسه میرزا جعفر که در ضلع شرقی حرم مطهر رضوی بود قلم
به دست مشغول شنیدن حرف های استاد بودند و بخش های مهم مباحث او را می نوشتند.
اکنون که در تصاویر و خاطرات کودکی ام در آن دوران باز می نگرم از اینکه در مدرس آن
اساتید بزرگ ورد یافته و در آن تنفس کرده ام احساس بهجت دارم و معرفی ویژگیهای
اخلاقی و علمی ایشان را به عنوان اساتیدی که مکتب معارفی خراسان یا مکتب تفکیک را
بنیان گذاری نموده اند ، در فصلی جدا دنبال خواهیم نمود.
به جرات می توان ادعا کرد که چنین خط سیری در سروده ها و اشعار معظم له نیز وجود
دارد . قالب اشعار ایشان به تاسی از آیات قرآن و آموزه های حدیثی و روائی مکتب اهل
بیت(ع) پیرامون معارف گوناگون است. که به عنوان یک نمونه در شعر قلم مشهود است :
اقرا بربک الذی خلق ام خلق الانسان من علق
اقراء بنون و القلم علم الانسان مالم یعلم
قسم بحق قاف و نون قسم به آنچه خلق یسطرون
قسم قسم بنون والقلم قسم بگنبد کبود دم به دم
بخون قلب تو که می چکد بلغوه ی زبان تو که می تپد
قسم به قامت رسای تو گیرم که نشنوند صدای تو
قلم به عزت خدای داده ات به ذات انکه برگزیده ات
قسم بربک الذی خلق که آفرید آدم از علق
قلم چرا توراست قامتی به پا شده زقامتت قیامتی
در ارتباط با سلوک ایشان باید اشاره کنم همواره به نافله ها به ویژه بعد از نماز
صبح تقید داشتند قالب اذکار ایشان مبتنی بر دستورات کتاب شریف مفتاح الفلاح بود و
در تمامی عمر ضمن تدریس علوم دینی همواره روضه دهه ی فاطمیه را در داریی و نداری ،
در عسر و یُسر مجدّانه برگزار کردند و در همه عمر از مصائب بانوی بزرگ اسلام حضرت
صدیقه ی طاهره ؛ فاطمه زهرا (ص) خاطری آزرده داشتند که در اشعارشان متجلی است .از
اینرو و همواره به حوادثی که طی زندگی کوتاه این گل بوستان نبی مکّرم اسلام رخ داده
مداقه وپژوهش می نمودند چرا که فاصله گرفتن از اسلام حقیقی و عصاره ی آموزه های
انبیاء الهی از همین دوران آغاز شد واثرات آن تا انتهای تاریخ بشری پژواک خواهد
داشت شاید استدلال و کشف اینجانب در این خصوص قابل تا مل باشد.
طی سال های متمادی مطالعه علوم ریاضی و فیزیک ریاضی بویژه مطالعه ی سیستم های
دینامیکی فرا گرفته ایم رفتار یک یا چند عنصر خاص از عناصر یک مجموعه بزرگ تحت
شرایط ویژه ای می توانند ماهیت کل سیستم را تغییر دهند سیستم های غیرخطی مصداق بارز
این مدعا یند و از آن بارزتر سیستمهای آشوبی ودینامیک آشوب در این نوع سیستمها است
. اتمسفر یا جو کره زمین نمونه ای از این سیستم ها است . در دینامیک این نوع سیستم
ها فرآیندی بنام " اثر پروانه" وجود دارد. که توصیف خلاصه و ساده ی آن چنین است :
پروانهای در نقطه ای از جو زمین مثلا در مشهد بال میزند و در آن طرف کره نقطه ای
مثل نیویورک باعث طوفانی سهمگین می شود.
بر اساس درک دینامیک آشوب در سیستم های غیر خطی معتقدیم رفتار انسان در شرایط خاص
مکانی و زمانی ، میتواند رفتاری آشوبناک داشته باشد . بارزترین نمونه اجتماعی آن
را در تصمیم گیری شورای سقیفه بنی ساعده می توان دید که امواج آن پس از حدود یک و
نیم هزاره تاریخ بشری را در نوردیده و اکنون نیز منشأ جریانهای اجتماعی و بحران ها
ی زیادی نظیر جریان منحوس داعش و نابودی شهر های زیادی در سوریه و یمن وبه خاک و
خون کشیده شدن مظلومین بوده است.
به عنوان یک پژوهشگر فیزیک هسته ای معتقدم هر عمل فیزیکی تا بی نهایت آثار فیزیکی
دارد بر این سیاق بازتاب رفتار انسانها نیز چنین است .
اگر امروزه یک انسان معتقد به شریعت پیامبر خاتم این سوال را مطرح کند که چرا ما
اکنون در جایگاه فردی درستی در جامعه ی خود نیستیم ؟ چرا از حقوق انسانی کاملی
برخوردار نشده ایم ؟ چرا تک تک افراد بشری شرایط عادلانه ای برای زندگی ندارند ؟ و
صدها چرا ی اینگونه . یک پاسخ به با معنا این است که بخش اعظم تجاوز به حقوق انسان
های امروز مربوط به عدم اجرا شدن نقشه ی عادلانه ی ترسیم شده برا ی حرکت و تحول
جامعه بشری توسط انبیاء الهی و از همه مهمتر خاتم النبیین پیامبر گرامی اسلام است.
این وضعیت در دعای ندبه بخوبی ترسیم شده است .
بطور دقیقتر برخی علت ها سالها پیش در تصمیمات شورای فرمایشی سقیفه بنی ساعده رخ
داد حادثه ای که آغازش هجوم به خانه ی فاطمه (س) دخت مکرم نبی اسلام و علی (ع) ولی
و حجت خدا را در پی داشت و در مسیر تاریخ موجب شد جریان تحولات بر خلاف اراده و
آموزه های پیامبر انجام شود و بعد از زمانی کو تاه ، حادثه ی عاشورا را بدنبال داشت
. در کربلا عدالت به گونه ای ذبح شد که اکنون ما از تبعات و ترکش های حد اقل فکری و
فرهنگی آن بی بهره نیستیم . در طول تاریخ امتداد خط ترسیم شده در سقیفه نگذاشت
آموزه های انبیاء الهی و بخصوص آموزه های پیامبر گرامی اسلام برای نهادینه شدن
عدالت در جامعه بشری اجرا شود.
شاید به همین دلایل معظم له ، در همه عمر هر ساله در عسر ویسر دهه فاطمیه به روایت
هفتاد وپنج روز که از 5 جمادی الاول و در شب ولادت حضرت زینب (س)آغاز می شود را آن
طور که از دوره کودکی به یاد داریم ، با اهتمام ویژه ای برگزار می نمودند.
اساس و مبنای تفکر معظم له آموزه های ادعیه رسیده از ائمه معصومین بود . بارها فراز
هایی از دعای کمیل یا زیارت جامعه کبیره ، ندبه و یا عرفه امام حسین را برایمان
تشریح می نمودند و می فرمودند نه ! نه ! نمی توانی نبخشائی و پیمانه ی محبتت را به
ما که محب پیامبرت و وصی او علی مرتضی و خاندان پاک اوهستیم را پر نکنی بدور از
رحمت واسعه ی تو است . توئی بر نفس خود رحمت نوشته ای " کتب علی نفسه الرحمه".
لَیْتَ شِعْری یا سَیِّدی وَ اِلهی وَ مَوْلایَ اَتُسَلِّطُ النّارَ عَلی وُجُوهٍ
خَرَّتْ لِعَظَمَتِکَ ساجِدَةً وَ عَلی اَلْسُنٍ نَطَقَتْ بِتَوْحیدِکَ صادِقَةً وَ
بِشُکْرِکَ مادِحَةً وَ عَلی قُلُوبٍ اعْتَرَفَتْ بِاِلهِیَّتِکَ مُحَقِّقَةً وَ
عَلی ضَماَّئِرَ حَوَتْ مِنَ الْعِلْمِ بِکَ حَتّی صارَتْ خاشِعَةً وَ عَلی
جَوارِحَ سَعَتْ اِلی اَوْطانِ تَعَبُّدِکَ طاَّئِعَةً وَ اَشارَتْ بِاسْتِغْفارِکَ
مُذْعِنَةً ما هکَذَا الظَّنُّ بِکَ وَ لا اُخْبِرْنا بِفَضْلِکَ عَنْکَ یا کَریمُ
یا رَبِّ
ای کاش می دانستم ای سرورم و معبودم و مولایم، آیا آتش را بر صورت هایی که برای
عظمتت سجده کنان بر زمین نهاده شده مسلطّ می کنی و نیز بر زبان هایی که صادقانه به
توحیدت و به سپاست مدح کنان گویا شده و هم بر دل هایی که بر پایه تحقیق به خداوندیت
اعتراف کرده و بر نهادهایی که معرفت به تو آنها را فرا گرفته تا آنجا که در پیشگاهت
خاضع شده و به اعضایی که مشتاقانه به سوی پرستشگاه هایت شتافته اند و اقرارکنان
جویای آمرزش تو بوده اند، شگفتا این همه را به آتش بسوزانی! هرگز چنین گمانی به تو
نیست و از فضل تو چنین خبری داده نشده. به دعوت ایشان بنده در این عبارت از فرمایش
مولی الموحدین بسیار تفکر کرد ه ام ظاهرا انسانها ی سعید در پنج گروه طبقه بندی می
شوند :
1- اهل سجود و تسلیم فقط در برابر عظمت ذات او بوده اند (خَرَّتْ لِعَظَمَتِکَ
ساجِدَةً )
2- صادقانه به مقام تو حید و شکر رسیده اند (اَلْسُنٍ نَطَقَتْ بِتَوْحیدِکَ
صادِقَةً وَ بِشُکْرِکَ مادِحَةً)
3- با تحقیق قلب را به مقام معرفت الوهی او ارتقا داده اند (قُلُوبٍ اعْتَرَفَتْ
بِاِلهِیَّتِکَ مُحَقِّقَةً)
4- دانشمندانی که به اسرار هستی دست یافته اند و بر عظمت نظام عالم و مهندسی آفرینش
واقف شده اند و از این مسیر بر مقام خشیت دست یافته اند (ضَماَّئِرَ حَوَتْ مِنَ
الْعِلْمِ بِکَ حَتّی صارَتْ خاشِعَةً)
5- اعضایی که در عبادت او کوشش ها داشته اند و بخشش و غفران تو را به حسب اعتماد به
رحمانیت و رحیمیت تو مجدانه طلب نمو ده اند. و هماره جویای آمرزش تو بوده اند (
عَلی جَوارِحَ سَعَتْ اِلی اَوْطانِ تَعَبُّدِکَ طاَّئِعَةً وَ اَشارَتْ
بِاسْتِغْفارِکَ مُذْعِنَةً)
بر مدار این تضمین صادر شده از یعسوب الدین قائد غر المحجلین ،امام المتقین علی ابن
ابیطالب (ع)و مبتنی بر استنتاج خرد ناقص ما امکان ندارد دانشمندی پارسا و فرزانه که
مصداق "(ضَماَّئِرَ حَوَتْ مِنَ الْعِلْمِ بِکَ حَتّی صارَتْ خاشِعَةً) و یا مصداق
اَلْسُنٍ نَطَقَتْ بِتَوْحیدِکَ صادِقَةً وَ بِشُکْرِکَ مادِحَةً) و مصداق (قُلُوبٍ
اعْتَرَفَتْ بِاِلهِیَّتِکَ مُحَقِّقَةً) در پناه رحمت و رضوان الهی نباشد . و خوشا
به سعادت ورضوانی که مصداق "وشیعتک علی منابر من نور، مبیضه وجوههم " هستند.
مخاطب این کتاب درمرحله اول علاقه مندان به شخصیت و نیز آموزه های معظم له و در
مرحله دوم نظر به ساختار کتاب و پیوست های تخصصی آن ، همه دوستان حوزوی و دانشگاهی
است که بخواهند نوعی ارتباط بین آموزه های مدارس علمیه قدیم همچون مدرسه پریزاد
،مدرسه میرزاجعفر ، مدرسه نواب و مدرسه خیراتخان که اساتید بزرگ مکتب تفکیک درآنها
نشو و نمو یافتند را با مباحث دانش های نوین امروز همچون ریاضیات جدید ، کیهانشناسی
مبتنی بر نسبیت عام ، و فیزیک کوانتمی دنبال و مشاهده کنند . قطعا مباحث این کتاب
سر مشق کوچکی از آن درس بزرگ برای چنین گروهی از خوانندگان است .
حیف است آموزهای علمای اسلام مبتنی بر معارف اهل بیت ، توسط جوامع غیر مسلمان ملاک
و مبنای عمل قرار بگیرد اما خودمان به آنها بی توجه باشیم . درنظر بگیرید ژاپن به
عنوان یک کشور سکولار ، اساسنامه کنونی آموزش و پرورش خود را مبتنی بر کتاب منیه
المرید فی آداب المفید والمستفید یا آداب تعلیم و تربیت در اسلام، تالیف شهید ثانی
قرار داده است !
به عنوان آخرین موضوع لازم الاشاره در آخرین سالهای حیات پر بار معظم له باید اشاره
کنیم در رمضان سال 95 در آستانه ی افطار حادثه ای رخ داد و در جریان آن معظم له در
اورژانس بیمارستان محل سکونت بستری شدند و پزشکان در آخرین ساعات شب تشخیص خود را
سکته مغزی اعلام نمودند و حیات ایشان را پایان یافته انگاشتند . لیکن با وجود نبود
علائم حیاتی نیروئی ما را وادار به استنکاف از پذیرش این رای می نمود . بعد از
مسائلی که طرحش ضروری نیست ، ایشان را با عبور از خیابان بهار وتقاطع منتهی به حرم
مطهر رضوی ضمن توسل به امام جواد (ع) درآن ساعات حساس به بیمارستان قائم (عج) منتقل
نمودیم و بعد از ساعاتی درکمال اعجاب واعجاز سلامت یافتند ! شاید یکی از حکمتهای
این لطف الهی چنین باشد که بتوانیم مدت بیشتری در محضرشان خدمت کنیم و اطاعت نصایح
نموده باشیم"وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ
أَحَدُهُمَا " و توشه برگیریم و با راهنمائی و کمک معظم له برخی آثار را نظم دهیم و
به ارباب خرد و اندیشه و دوستاران معارف اهل بیت علیهما السلام عرضه کنیم تا در
پیشگاه حضرت دوست چه قبول افتد و چه در نظر آید. به یقین در هر پدیده به ظاهر کوچک
؛ منطقی از آفرینش و حکمت و علم و جلال آفریدگار برای اهل راز نهفته است.
و کلام آخر اینکه انتشار این کتاب به استناد " رحم الله عبداً أحيى أمرنا ، قلت :
كيف يحيي أمركم ؟ قال : يتعلّم علومنا ، ويعلّمها الناس ، فإنَّ الناس لو علموا
محاسن كلامنا لاتّبعونا." بهانه ای برای انتشار معارف مکتب اهل بیت از طریق نَفَس
پاک ایشان است که امیدواریم خشنودی حضرت حق قرار گیرد
حسن ضیائی نیا - فروردین 96 مشهد
بیو گرافی کلی زندگی علمی معظم له
1310 – تولد در 5 مرداد 1310 در روستای سعد آباد نیشابور
1311 - گذراندن دوران طفولیت در روستای سعد آباد و یاد گیری ادبیات نزد والدین
1320 – شاهد ورود قوای روس هنگام عبور از نیشابور در جنگ جهانی دوم – سال تبعید رضا
شاه به موریس
1324 – آشنائی با شهید مجتبی نواب صفوی در جریان حضور نواب صفوی در روستای سعد آباد
نیشابور- هنگام حضور ایشان پرچم مخصوص فدائیان اسلام در مسجد نصب می شده و جلساتی
با حضور جوانان بر پا می گردیده و خاطره برگزاری باشکوه دعای کمیل ایشان را با عظمت
یاد می کردند
1325 – علاقه به شخصیت علمی استاد محمد رضا محقق نیشابوری در جریان فعالیت های
علمی،اجتماعی
1326- حضور در مدرسه گلشن نیشابور و تحصیل دروس سطح
1329 – شروع تلمذ در محضر درس باب هادی عشر استاد محمد رضا محقق نیشابوری در علم
کلام
1330 – همراهی استاد محمد رضا محقق نیشابوری در جریان انتخابات دورۀ 17 مجلس شورای
ملی شاهدحرکتهای سیاسی دورۀ مصدق و کاشانی و فشار سیاسی پس از کودتای 28 مرداد
1331 شروع تدریس دروس سطح در حوزه علمیه گلشن
1335- انتقال و سکونت در مشهد و حضور در حلقه درس های مسجدگوهر شاد ، مدرسه میرزا
جعفر ؛ نواب ، و خیراتخان مشهد و سالهای تلمذ دروس کفایه، رسائل و مکاسب نزد استاد
حاج شیخ هاشم قزوینی
1338 استقرار در مدرسه خیراتخان و سکونت درمقابل اتاق آیت الله مروارید
دهه 1340 سالهای تلمذ نزد استاد آیت الله حاج احمد مدرس بافقی و آیت الله میرزا
جواد آقای تهرانی
1344 برگزاری مجالس وعظ برای روحانیون نیشابور و بعضا عموم که مجالس باشکوه وقت
بودند.
1345 شرکت در دروس خارج اصول و فقه آیت الله سید محمد هادی میلانی در مسجد گوهرشاد
1348 مباحثه دروس لمعتین
با رهبر معظم انقلاب دردوران تحصیل
دهه 1350 سالهای تدریس دروس مغنی سیوطی لمعتین مدارس علمیه مشهد سر آغازتربیت نسلی
نوین
دهه 1360 سالهای تدریس و حضور در جمع رزمندگان اسلام و پیشتیبانی علمی و فکری
رزمندگان
دهه 70 سالهای تدریس دروس مغنی سیوطی لمعتین درمحفل درس در منزل و تدوین آثار
دهه 1390 دوره بیماری و نقاهت
1398 - تشدید بیماری، و وفات در سحرگاه 18 خرداد ماه 1398 در مشهد
راز سعادتمندی از منظر صحیفه سجادیه :
معظم له به خواندن و تدبر در مضامین صحیفه کامله سجادیه ممارست وافر داشت . با
بصیرتی که در تعالیم نبوی داشتند می دانستند سعادت و بهروزی فرزند درگرو رضایت
عطوقت و مهربانی به والدین . کسب رضایت قلبی ایشان است. آنگونه که در آیات 23 و 23
سوره مبارکه اسرا ترسیم شده است:
وَقَضَى رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا
إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلَاهُمَا فَلَا تَقُلْ
لَهُمَا أُفٍّ وَلَا تَنْهَرْهُمَا وَقُلْ لَهُمَا قَوْلًا كَرِيمًا ﴿۲۳﴾
وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَقُلْ رَبِّ ارْحَمْهُمَا
كَمَا رَبَّيَانِي صَغِيرًا
﴿۲۴﴾
و پروردگار تو مقرر كرد كه جز او را مپرستيد و به پدر و مادر [خود] احسان كنيد اگر
يكى از آن دو يا هر دو در كنار تو به سالخوردگى رسيدند به آنها [حتى] اوف مگو و به
آنان پرخاش مكن و با آنها سخنى شايسته بگوى (۲۳) و از سر مهربانى بال فروتنى بر
آنان بگستر و بگو پروردگارا آن دو را رحمت كن چنانكه مرا در خردى پروردند (۲۴)
احسان در کهنسالی پدر و مادر یکی از راز های سعادتمندی است ، معظم له به جهت دلسوزی
که نسبت به فرزندان داشتند می خواستند بر این مفهوم تاکید کنند و از طرفی نمی
خواستنند از این معنی برداشت شخصی داشته باشیم . به یاد دارم روزی امر فرمودند
صحیفه سجادیه ، دانشگاه بزرگ اخلاق و مبادی آداب اسلامی را بیاروم سپس از صحیفه ی
سجادیه نیایش بیست و چهار را آوردند . این نیایش توصیف جامعی از موقعیت برجسته پدر
و مادر، و منزلت والای ایشان و حقوق و تکالیف فرزندان نسبت به آنان است . و سپس
بیان داشتند:
«اللَّهُمَّ لَا تُنْسِنِی ذِکْرَهُمَا فِی أَدْبَارِ صَلَوَاتِی، وَ فِی إِنًی
مِنْ آنَاءِ لَیْلِی، وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ مِنْ سَاعَاتِ نَهَارِی. اللَّهُمَّ
صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اغْفِرْ لِی بِدُعَائِی لَهُمَا، وَ اغْفِرْ
لَهُمَا بِبِرِّهِمَا بِی مَغْفِرَةً حَتْماً، وَ ارْضَ عَنْهُمَا بِشَفَاعَتِی
لَهُمَا رِضًی عَزْماً، وَ بَلِّغْهُمَا بِالْکَرَامَةِ مَوَاطِنَ السَّلَامَةِ.
اللَّهُمَّ وَ إِنْ سَبَقَتْ مَغْفِرَتُکَ لَهُمَا فَشَفِّعْهُمَا فِیَّ، وَ إِنْ
سَبَقَتْ مَغْفِرَتُکَ لِی فَشَفِّعْنِی فِیهِمَا حَتَّی نَجْتَمِعَ بِرَأْفَتِکَ
فِی دَارِ کَرَامَتِکَ وَ مَحَلِّ مَغْفِرَتِکَ وَ رَحْمَتِکَ، إِنَّکَ ذُو
الْفَضْلِ الْعَظِیمِ، وَ الْمَنِّ الْقَدِیمِ، وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»
پروردگارا ، پس از هر نماز من و در هر وقت دیگر از اوقات شب و در هر ساعت از ساعات
روز، پدر و مادرم را از یاد من مبر. بار خدایا، درود فرست بر محمد و خاندانش و مرا
به سبب دعایی که در حق ایشان میکنم بیامرز و آن دو را به سبب نیکی و مهربانی که در
حق من کردهاند از مغفرت خویش بهرمند فرما و به شفاعت من از ایشان خشنود شو و نیک
خشنود شو. و آنان را گرامی دار و به جاهای امن و آسایش بهشت رسان.
خداوندا، آن دو را شفیع من گردان اگر آنها را پیش از من آمرزیدهای، و مرا شفیع
ایشان گردان اگر مرا پیش از ایشان آمرزیدهای، تا من و پدر و مادرم در سایه لطف و
رأفت تو، در سرای کرامت و جایگاه مغفرت و رحمت تو، همنشین هم گردیم، که تو را
بخشایش بزرگ است و نعمت قدیم. و تو مهربانترین مهربانانی.
به راستی اگر به بی دین ترین انسانهائی که به مقام پدر یا مادری رسیده ایند این
تعالیم را عرضه کنیم که در آن چنین امر شده که خدایا در هر وقت دیگر از اوقات شب و
در هر ساعت از ساعات روز، پدر و مادرم را از یاد من مبر . پیوسته مرا به یاد آنان
زنده بدار ، لب به مدح و تمجید این تعالیم و آسمانی بودن آنها خواهند گشود.
دریغا که فرصت خدمت به ایشان به سر رسید لیکن نعمت وجودی پدر مادر حتی در نبودشان
همچنان امتداد دارد. نقل است که مزار پدر برای فرزند باب حاجات است . امام صادق
علیه السلام از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل فرموده اند ( وسائل الشیعة، باب 54، ح
5 .145 ) : زوروا موتاکم فانّهم یفرحون بزیارتکم، و لیطلب أحدکم حاجته عند قبر أبیه
و عند قبر اُمّه بما یدعو لهما. رفتگان خود را زیارت کنید (به زیارت اهل قبور
بروید)، زیرا آنان از زیارت شما خوشحال می شوند، و هر یک از شما حاجت خود را نزد
قبر پدر و مادر خود بخواهد.
د رمحضر استاد آیت الله میرزا جواد آقا تهرانی
سجایای اخلاقی میرزا جواد آقای تهرانی بسیارند. وی را در عین نظر
انتقادی اش از عرفان مصطلح، شخصی معنوی می دانند و معروف به معلم اخلاق بوده است .
از مال دنیا هیچ نیندوخت . دارایی او از چند کتاب و اثاثیهای اندک تجاوز نمیکرد.
نسخه ای از کتاب فلسفه بشری و اسلامی ایشان را که در سال 1331 در چاپخانه آفتاب چاپ
شده پدرم در اختیارم قرار داده اند. روی جلد بعد از عنوان کتاب عبارت نگارش (ج)
برآن درج شده است ! بطور کلی ایشان نام خود را بر روی کتابهای تألیفی به شکلی ساده
و بدون القاب و گمنام میآورد، آثار تالیفی ایشان عبارتند از : آیین زندگی؛ میزان
المطالب ( کتابی دوجلدی در مباحث کلامی) ؛ بررسی در پیرامون اسلام در رد نظریات
کسروی؛ فلسفه بشری و اسلامی (در رد کمونیسم و ماتریالیسم )؛ و کتاب عارف وصوفی چه
می گوید؛ بهایی چه می گوید. بر روی جلد همه ی این آثار بجای نام مولف عبارت "ج.
زارع" یا " جواد تهرانی " درج شده به راستی مو لفی که نخواهد ذکری از نامش در
کتاب تالیفی خودش بشود در تاریخ کم نظیر است ! وی به شدت از شهرت طلبی گریزان بود .
مرحوم میرزا جوادآقا تهرانی، در وصیت نامه خود که بارها در تاریخ های مختلف آن را
اصلاح کرده، نوشته است: " جسدم را در قبرستان عمومی خارج شهر یا محل مباحی خارج
شهرـ هر كجا باشد ـ دفن كنند... مرا به زودی و بدون سر و صدا و اطلاع دادن به اشخاص
و مردم باید در بیابان یا قبرستان عمومی مردم دفن نمایند و به عنوان هفته و چهلم و
سال مجلسی برپا نكنند. هر كس خواست برای من خودش در هر موقع طلب مغفرت می نماید. و
به این رقم تنها من راضی و خرسند هستم. و نیز فرزندانم را وصیت می کنم به رعایت
تقوا و اطاعت خداوند در همه حالات زندگی شان. والسلام علی من اتبع الهدی ـ جواد"
کسانی که موفق به زیارت مرقد این عالم وارسته در بهشت رضا (ع) شده اند، دیده اند که
مرقد این بزرگوار، فاقد سنگ و مشخصات است.
ایشان در سال ۱۳۵۸ از حوزه انتخابیه استان خراسان، به نمایندگی مجلس خبرگان قانون
اساسی انتخاب شدند و با اینکه از جهت سیاسی همسو با انقلاب بود اما از جهت فکری و
عقیدتی مخالف عرفان و تصوف بود و از این جهت با نگرش آیت الله خمینی همسو نبود و به
همین دلیل طی پی پیامی از ایشان خواستند تا تفسیر عرفانی سوره حمد را که از رسانه
ملی پخش می شد تعطیل کنند آیت الله خمینی هم پذیرفتند و تفسیر را با وجود مخاطبین
فراوانی که داشت ، تعطیل کردند.
زهد و اخلاص در طریق بندگی خداوند برای او درجاتی عالی از معنویت فراهم آورده بود
که صاحب کراماتی گردیده بودند. از جمله قدرت خلع روح از بدن.
در ص 33 پاراگراف اول این کتاب چنین آمده است : " بالاتر از همه ی اینها مشاهده ی
خود روح است در خارج از بدن برای کسانی که خودشان بدان موفق شده اند و نویسنده شخصا
از کسانی هستم که روحم را یعنی خودم را یکمرتبه در مقابل بدنم وجدان و مشاهده نمو
ده ام مانند مشاه ده ی خودم را اکنون در مقابل لباسم که خارج از بدنم در مقابل
چشمانم گذاشته و مشاهده مینمایم و در انحال به وجود واقعی مرگی که جدائی روح از بدن
باشد چنان ایمان آوردم که اکنون ایمان بوجود شمس در عالم دارم ( اگر نگویم که مطلب
قویتر و روشن تر از این بود ) و اکنون صد ها سخن و شبهات مادیین بنام دلیل ،
کوچکترین تاثیری در وجود و ایمانم نخواهد کرد. "
در این ارتباط باید گفت به یاد دارم هنگامی که پدرم کتاب فلسفه بشری و اسلامی ایشان
را به من دادند در این مورد گفتند : " روزی در کلاس درس فلسفه ی ایشان بحثی پیرامون
وجود روح مستقل از ماده ماده ی بدنی مطرح شد که یکی از شاگردان در مورد جزئیات امر
سوال و کنکاش نمودند و میرزا فرمودند این از جمله اموری است که خودتان باید تحصیل
کنید "
آنطور که پدرم نقل فرمودند ، ظاهرا چند ما تریالیست غربی در مبانی مکتب خود نزد
ایشان احتجاج می آورند و مرحوم میرزا علیه الرحمه مبتنی بر اصول و مبانی مقام تجرید
و خلع بدن که از ملکات او بود احتجاج ماتریالیست ها را رد می کنند.
روزی مرحوم میزا علیه الرحمه در جریان بخشی از مسائل و مشکلات زندگی شخصی پدرم قرار
میگیرند و از ایشان برای حل آنها سوال می کنند و ایشان پاسخ می دهند : " یا باید در
آغاز صبر کنی یا در پایان اما صبر در آغاز زندگی بسیار سهل تر و آسان تر از صبر در
پایان است "
در محضر استاد آیت الله حاج شیخ هاشم قزوینی
حضرت استاد حاج شیخ هاشم قزوینی معروف به «فقیه آزادگان» یکی از مجربترین اساتید
دروس کفایه، رسائل و مکاسب در حوزة علمیة مشهد بودند که در دو مدرسة فاضلخان و نوّاب به تدریس اشتغال داشته
اند . طلاب نقل می کنند در زمستانهای سرد مشهد پیاده به راه میافتاد و برای
تدریس، خود را به مدرسه نواب میرساند. بر روی فرشهای حصیری مندرس، بدون وسیله
گرمکن، اما با علاقه و نشاط درس میگفت. و در دوران حضور چهل سالهی خود در حوزه
مشهد ،صدها طلبه از درس وی استفاده کردند.
ایشان در سال ۱۲۷۰ هجری شمسی در روستای هاشمآباد از توابع شهرستان قزوین دیده به
جهان گشودند. واز آیات عظام حاج آقا حسین قمی و میرزا محمد آقازاده خراسانی، فرزند
آخوند ملامحمدکاظم خراسانی به اجازه اجتهاد مفتخر شد.
حضرت استاد حاج شیخ هاشم قزوینی مبانی اصول را از استاد الفقها حضرت استاد میرزا
مهدی اصفهانی اعلی الله مقامه بنیان گذار مکتب تفکیک فرا گرفت که تأثیر فراوانی
نیز در شخصیت ایشان داشتند. شدت این علاقه به حدی بود که ایشان در نامه ای خطاب به
استادشان حضرت استاد میرزا مهدی اصفهانی اعلی الله مقامه را عبارت " بِأبی
انت و أمّی" ؛ "پدر و مادرم فدای تو باد" را بکار می برند و پس از
اظهار ارادت فراوان مینویسد: "... در هر صورت میل دارم که بقیه عمر در خدمت
شما صرف شود. "
پدرم که هر دو جلد کفایه تالیف آخوند خراسانی در اصول فقه و بخشی از رسائل، و
مکاسب را در محضر آیت الله حاج شیخ هاشم قزوینی تلمذ نموده اند و از مباحث اعتقادی
اخلاق و سیرت تربیتی ایشان بهره برده اند بعضا کراماتی را از او نقل برایم نقل
نموده اند که به ذکر مواردی می پردازم .
الف –آیت
الله حاج شیخ هاشم قزوینی نمونه ی بارز تواضع و اخلاص بودند. از جمله موارد تواضع
و اخلاص ایشان این است که وقتی آیتالله میلانی(ره) به مشهد آمدند و درس خارج فقه
خودشان را شروع کردند، آیت الله حاج شیخ هاشم قزوینی آن درس را از قبل به طلاب
ارائه می نمودند. چند روزی می گذرد تا اینکه یک روز حضرت استاد در پایان درس به
صراحت اعلام می کنند " هرکس درس خارج میخواهد به درس آیتالله میلانی برود"
ب – آنطور
که پدرم تصریح داشتند آیت الله حاج شیخ هاشم قزوینی یک عالم ربانی بود که نفسانیت و
خودخواهی را زیر پای گذاشته بود نمونه ی بارز تواضع و اخلاص بود بطوریکه به برکت
این خود سازی و در پرتو تعالیم ناب توحیدی صاحب کشف و کراماتی گردیده بود.
دراین رابطه پدرم چندین بار برایم نقل ماجرائی را از ایشان نقل کرده اند که از
بیان آن چنین است :
روزی به همراه تعداد ی از طلاب به منزل آیت الله حاج شیخ هاشم قزوینی قدس الله
نفسه به خدمتشان مشرف شدیم و ایشان برایمان واقعه ی عجیبی از زندگی خودشان را نقل
کردند و فرمودند در یکی از روزها تدریس پس از محفل درس در مدرسه نواب مشهد به منزل
می آیند در حالت بین خواب و بیداری تجردی برایشان رخ می دهد و در آن حالت خودشان
را در اطراف در روستای هاشمآباد از توابع قزوین که محل منزل پدریشان هست در کنار
نهر آبی می بینند مقدرای پیش می روند و مشاهده می کنند دو نفر از اهالی سرشناس
روستا برای تقسیم آب بین زمین هایشان در حال مشاجره هستند بدون اینکه آنها بتوانند
حضور ایشان را درک کنند. کار مشاجره بالا می گیرد و بینشان نزاع سختی در می گیرد و
یکی از این دو کشاورز با بیل بر سر دیگری می کوبد و وی را به قتل می رساند . تشویش
و اظطراب شدیدی وی را فرا می گیرد ، به اطراف نگاهی می کند . در کنار رودخانه نقبی
را می بیند و جسد بیجان مقتول را بدرون آن می اندازد و خاک فراوانی می ریزد و به
بسمت روستا
می رود ! بعد از این روئیت و مشاهده ی عجیب حاج شیخ هاشم قزوینی به
حالت عادی بر می گردد و دراندیشه می رود.
تابستان که فرا می رسد با تعطیلی دروس حاج شیخ هاشم قزوینی به روستای و منزل پدری
مراجعه می کند . اهالی بحضورشان شرفیاب می شوند و حضورشان را گرامی می دارند و از
محضرشان پیرامون مسائل شرعی و علمی استفاده می کنند. در یکی از همین روزها فرد قاتل
در معییت چند نفر ازدوستان و نزدیکان به خدمت حاج شیخ هاشم قزوینی می رسند پس از
عرض ارادت حاج شیخ هاشم از آنها سراغ مقتول را می گیرد و از احوال او و زمینش می
پرسد که پاسخ می دهند خانواده وی می گویند مدتی است اثری ازاو نیست و مفقود شده است
. حاج شیخ هاشم در بین جمع به قاتل می گوید بعد که مجلس امشب تمام شد و همه رفتند
شما بمانید باید موضوعی را خصوصا باشما در میان بگذارم . اضطرابی شخص قاتل را فرا
می گیرد و منتظر می ماند تا امتثال امر کند . بعد حضرت استاد حاج شیخ هاشم قزوینی
در گفتگویی خصوصی خطاب به وی می گویند در فلان تاریخ و فلان مکان هنگام مشاجره بر
سر تقسیم آب شما او رابه قتل رساندی و در نقب کنار رودخانه فلان محل وی را دفن کردی
چطور می گویید اثری ازاو نیست و مفقود شده است ؟ قاتل که خود را رسوا و ناچار می
بیند به حالت تضرع و پشیمانی به دست و پای حاج شیخ هاشم می افتد و می گوید مرا
ببخشید. حاج شیخ هاشم می گوید این را باید از اولیاء دم بخواهید نه نه من ! او
خانواده و زن و بچه دارد چطور ممکن است من شما را ببخشم . و بعد تکالیفی مشتمل بر
جلب رضایت صاحبان دم و پرداخت دیه را بر او مقرر می کنند.
بعد ها که پدرم در محضر میرزا جواد آقا تهرانی میزان المطالب را در مباحث توحید فرا
می گرفتند بیاد دارند که روزی عین واقعه ی فوق را حضرت استاد آیت الله میرزا جواد
آقا تهرانی که خودشان صاحب قدرت تجرد بودند برای طلاب این ماجرا را از زبان حاج شیخ
هاشم نقل کردند.
همچنین پدرم نقل می کنند در یکی از جلساتی که درس مکاسب را در محضرشان فرا می گرفتند ایشان خطاب به من گفتند صندوقچه ای را زیر بقل حمل می کنی چرا اصلا نگران نیستی ؟ و به بعد پدر خطاب به من گفتند ایشان ما فی الضمیر انسان ها را می دانستند.
علاوه بر کرامات نقل شده از استاد حاج شیخ هاشم قزوینی ، ایشان از جمله آیاتی
بودند که نسبت به اقدامات ضد دینی پهلوی اول در عرصه ی مبارزه ی سیاسی قرار داشتند
و در قیام مسجد گوهرشاد در شمار مجتهدینی بود که قبل از قیام منزل مرحوم آیتالله
سید یونس اردبیلی حضور یافته و در اقدامی بسیار شجاعانه در فضای دیکتاتوری آنروز
طی تلگرافی به رضاخان اقدام وی برای کشف حجاب و سیاست یکسان سازی رضاخان (کلاه
پهلوی) را محکوم نمودند و در پیامد این اعتراض و پس از قیام مسجد گوهرشاد، به
همراه علمای بزرگ دیگری چون آیتالله سید یونس اردبیلی، حاج آقا حسین قمی، سید
عبدالله شیرازی، سید علیاکبر
خویی (پدر آیتالله خویی)، سیّد علی سیستانی (جدّ آیتالله سیستانی) و دیگران در
صبح روز یکشنبه 12 ربیعالثانی 1314 هـ.ش دستگیر و تا پان دولت رضاخان تبعید
گردیدند تا اینکه پس از شهریور 1320 با توصیة استاد الفقها حضرت استاد میرزا مهدی
اصفهانی اعلی الله مقامه و درخواست عدهای از فضلا و علما به مشهد بازگشتند. و در
کرسی تدریس به تعلیم و تربیت طلاب تا اخر عمر شریف خود همت گماردند .
د رمحضر آیت الله حاج شیخ حسنعلی مروارید
میرزا حسنعلی مروارید(۱۲۹۰، مشهد - درگذشته ۱۳۸۳) در سن نه سالگی پدر را
ازدست می دهند از آنجا که پدرش شیخ محمدرضا مروارید عهد اخوّت با حسنعلی نخودکی
اصفهانی داشت تحت تربیت حسنعلی نخودکی اصفهانی قرار می گیرند.و تا سال آخر حیات
استاد خود، میرزا مهدی اصفهانی ملازم وی بود .
پدرم مکاسب و رسائل ، را در محضر آیت الله حاج شیخ حسنعلی مروارید تلمذ نموده اند و
می گفتند اطاق ایشان در مدرسه خیراتخان روبروی اطاق ما بود و نماز جماعت مسجد حاج
ملاحیدر را می خواندند و درس خارج فقه ایشان تا حدود 40 سال در حوزه مشهد برفرار
بود. زیّ او بسیار ساده و زاهدانه بود اهل عیب جویی نبود و با همه عظمت علمی رفتاری
بسیار پدرانه و مهربان داشتند. کتاب تنبیهات حول المبداوالمعاد از تالیفات آیت الله
مروارید است که از عمیق ترین واستوارترین متون معارف اسلامی است که در آن مبتنی بر
آموزه های مکتب تفکیک اعتقادات اصیل اسلامی با استفاده از آیات و روایات تبیین شده
اند .این كتاب كه به زبان عربی است و محتوی آن توحید و انسان شناسی و معاد شناسی
است. (ادامه موضوع را در کتاب دنبال کنید)
د رمحضر آیت الله سید محمدهادی حسینی میلانی
وی در هفتم محرم سال ۱۲۷۳ در نجف به دنیا آمد. اجداد او همه از سادات
حسینی شهر مدینه منوره و از فرزندان علی بن الحسین[۲] بودند و از بزرگان مدینه
بهشمار میرفتند ایشان زاده ۱۲۷۳ در نجف و در۱۳۵۴ در مشهد رحلت نمودند
آیت الله میلانی در سال 1332 شمسی به منظور زيارت بارگاه منوّر امام على بن موسى
الرضا (ع)، رهسپار مشهد مقدس گردید و دعوت علما و مردم متدين مشهد را پذيرفت و در
اين شهر ساكن شد. (ادامه موضوع
را در کتاب دنبال کنید)
میرزا آیت الله مهدی غروی خراسانی(اصفهانی ) قدس الله نفس
الزکیه
ما را امامیســــت حاضر چون بادل پاک او را بخوانند اجابت کند و راه بنمـاید.
عالم ربانی ، فقیه صمدانی ، متاله قرآنی ، و استاد مكتب معارف اهل بیت علیهم السلام
میرزا مهدی غروی اصفهانی اعلی الله مقامه الشریف از زعما ی متاخر حوزه علمیه مشهد
در سال ۱۳۰۳ هجرى قمرى (۱۲۶۳ هجرى شمسى) در اصفهان به دنیا آمد.ایشان بنیانگذار
جنبشی است که از آن بعنوان مكتب معارفی خراسان یاد می شد و بعد به مكتب تفكیك شهرت
یافت . (ادامه موضوع را در کتاب دنبال کنید)
خاطراتی با شهید نواب صفوی
روزی پدر نقل کردند ، که
در اوائل نوجوانی ، حوالی سالهای 1324 که تقریبا چهارده سال داشتند، شهید
نواب صفوی برای گسترش دامنه ی مبارزات فدائیان اسلام رفت و آمد خاصی به نیشابور و
روستای سعد آباد داشته اند و هنگام حضور ایشان پرچم مخصوص فدائیان اسلام در مسجد
نصب می شده و جلساتی با حضور جوانان بر پا می گردیده است و کسانی که به تشکیلات
فدائیان اسلام راه می یافتند بازوبند سبز رنگ مخصوص فدائیان اسلام که هوالعزیز برآن
حک شده بود را دریافت می نمودند .
دراین دوران پدرم با شهید نواب صفوی آشنا شدند و در نمازهای جماعت ایشان شرکت
داشتند .و نقل می کنند درآن زمان مسجد سعد آباد شب های جمعه بعضا برخی اهالی بصورت
انفرادی دعای کمیل را قرائت می نمودند. شهید نواب در مواجهه با قرائت رسمی و سرد
دعای کمیل توسط یکی از افراد روستا با مهربانی به او می گویند برادرم دعا باید با
شوق و با حال عبودیت و تواضع و توجه خوانده شود سپس کتاب مفاتیحی بر می دارند و با
ایجاد محفلی از دوستان و یاران جلسه دعای کمیلی را برپا می کنند که پدرم آن را در
تاریخ حیات خودشان ، از حیث توجه و معنویت کم نظیر می دانستند. دعا ، کلام و منش
نواب ، به خاطر اخلاص و اعتقادی که داشته ، چنان تأثیرگذار بوده که هرکسی در معرض
آن قرار می گرفت زندگی و منش او تغییر می نموده است.
قریب ده سال بعد از اولین آشنائی پدرم با شهید نواب صفوی می گذرد که در نیمه شب
ظلمانی 27 دیماه 1334 این سید بزرگ مرد تاریخ ایران بر چوبه ی دار رژیم ستمشاهی
تیرباران می شود.
در اواخر دی ماه 1334 خبر شهادت نواب صفوی به مشهد می رسد این در حالیست که نزدیک
دو سال از کودتای آمریکائی 28 مرداد 1322 گذشته است ، در سطح مشهد پژواک قابل توجهی
آنطور که شایسته بود برای پاسداشت خون این مرزبانان غیور دین ایجاد نشد و در شهر
سکوتی ژرف حاکم بود. آیت الله حاج شیخ هاشم قزوینی در آغاز درس مکاسب، با چشمانی
اشکبار در شهادت فرمانده و رهبر فدائیان اسلام به دست دژخیمان پهلوی بسوگ نشست .
این استاد بزرگ در روز 22 مهر 1339 هـ.ش دعوت حق را لبیک گفت و در راهرو رواق
دارالضیافه حرم مطهر رضوی جنب کفشداری شماره هفت مدفون گردید . از جمله آثار این
عالم ربانی کتاب" بیان الفرقان" است که در بیان مبانی مکتب تفکیک است .
زمین هیچگاه خدا خالی از حجّت نیست
معظم له تاکیدداشتند ،
اعتقاد و باور اصول دین نتیجه خردمندانه تفکر آدمی در فلسفه آفرینش است و تعهد و
پایبندی به آن نتیجه صدق است . اعتقاد به خداوند ، یک الزام عقل سلیمی است که نسبت
به آفرینش و حیات آدمی دیدگاه متناقضی ندارد . از طرفی اعتقاد به خداوند با در
نظرگرفتن صفات جلاله وشان ربوبی پروردگار عالم، الزام اعتقاد به وحی و ارسال رسل را
در پی دارد . مگر اینکه خدائی مطمع نظر باشد که کاستی ها ونواقصی بر ذات او مترتب
شود. فلسفه رسالت ویژگی های منحصر به فردی چون عصمت را برای پیامبران الهی ایجاب می
کند که ایشان را در جامعه بشری متمایز می سازد . از طرفی نص کتب آسمانی نیز ایجاب
می کنند هیچگاه زمین خدا خالی از حجت او نیست از ا ینرو شناختن حجت خدا یکی از اساس
ترین وظایف عقلی هر انسان خردمندی در هر دهر و زمانی است. و تبعیت از حجت خدا و
اوامر و نواهی او محصول رشد است . " هل اتبعک علی ان تعلمن مما علمت رشدا "
از اینرو داشتن استدلال عقلی محکم در اثبات اصول اعتقادی که در مرکز آن اصول دین
است اهمیت به سزائی دارد. در مذهب شیعه اثنی عشری اصول دین عبارتند از توحید ، عدل
، نبوت ، امامت ، معاد وجه تمایز شیعه اثنی عشری با دیگر فرق اسلامی در اعتقاد به
امامت و مهدویت است .
بی فایده نیست اشاره کنیم ، در مذهب شیعه اثنی عشری امام رضا (ع) لقب ثامن الحجج
رادارند ، سبب این است که چنانچه مسلمانی به امامت حضرتش ایمان داشته باشد منطقا
قائل به مهدویت است و بعد از ایشان هیچ فرقه و انشعاب دیگری در مذهب جز شیعه اثنی
عشری وجود ندارد.وجه تمایز اساسی سایر فرق اسلامی در اعتقاد به اصل امامت است . از
اینرو اثبات عقلی اصل امامت و به ویژه اثبات آن مبتنی بر نص قرآن اهمیت ویژه ای
دارد که لازم است هر انسان موحد و باایمانی به مبانی آن فکر کند . در این ارتباط در
یکی از روزهای آغازین دوره دانشجوئی ام ، پدرم خواستند استدلالی در زمینه اثبات
امامت به من بیاموزند و حسب الامر در برابر پدر به ادب زانو زدم و فرمودند : می
خواهم استدلالی برای اثبات اصل امامت به شمابیاموزم که تا عمر دارید باید آن را در
سینه حفظ کنید. ما با غیر مسلمانان و ملحدان و کافران در قرآن بحث نداریم بلکه در
چند گام قبلتر یعنی در توحید اختلاف داریم.اما با فرق اسلامی غیر از شیعه اثنی عشری
در نبوت و قرآن مشترکیم اما در اعتقاد به امامت انها با ما متفاوتند. اما استدلالی
از امام باقر(ع) را به نقل از کتب جامع روایی شیعه، برایتان باز گو خواهم کرد که
نشان می دهد اعتقاد به قرآن الزام عقلی اعتقاد به حجت خدا و امامت را لازم می
شمارد. و سپس آیات سوره قدر را قرائت نمودند:
بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـنِ الرَّحِيمِ . إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِى لَيْلَةِ
الْقَدْرِ ﴿١﴾ وَمَا أَدْرَاكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ ﴿٢﴾ لَيْلَةُ الْقَدْرِ
خَيْرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ ﴿٣﴾ تَنَزَّلُ الْمَلَائِكَةُ وَالرُّوحُ فِيهَا
بِإِذْنِ رَبِّهِم مِّن كُلِّ أَمْرٍ ﴿٤﴾ سَلَامٌ هِىَ حَتَّى مَطْلَعِ
الْفَجْرِ ﴿٥﴾
به نام خداوند رحمتگر مهربان . ما [قرآن را] در شب قدر نازل كرديم. (۱) و تو چه
میدانی [ارزش معنوی ] شب قدر، چیست . (۲) شب قدر از هزار ماه ارجمندتر است. (۳) در
این [شب] فرشتگان، و روح، به فرمان پروردگارشان، براى همه امور وكارها [كه مقرّر
شده است] فرود می آيند ونزول می کنند ؛ (۴) [آن شب] تا دمِ صبح، صلح و سلام است.
(۵)
و در ادامه فرمودند :
بر اساس نص قرآن اعتقاد به شب قدر جزو مشترکات تمامی فرق اسلامی است. این شب یک شب
منحصر به فرد است که سه احتمال برایان وجود دارد که شبهای ۱۹ و ۲۱ و ۲۳ ماه مبارک
رمضان می باشند .درسوره قدر ْ فعل انزَلْنَاهُ ماضی و فعل تنَزَّلُ مضارع است و فعل
مضارع درآیه چهارم دلالت بر استمرار دارد . براساس نص آیه در شب قدر فرشتگان، در
معیت یکی از مسومین ملائک بنام روح، مستقیما با دریافت فرمان ازپروردگارشان، برای
ابلاغ امور عالم در آن سال به زمین فرود می آیند. اماسوالی که عقلا مطرح می شود این
است که روح در معیت سایر فرشتگان الهی وقتی به زمین می آیند درچه مقصدی نزول می
کنند؟ آیاملائکه الهی می توانند به انسان های عادی که شان وحی و مقام عصمت و تطهیر
را ندارند نزول کنند؟
این آیات نشان می دهند زمین هیچگاه خالی از حجت خدا نیست . بعد از رحلت پیامبر
گرامی اسلام امیر المومنین علی ابیطالب (ع) حجت خدا و کسی است که بعد از پیامبر امر
مندرج دراین ایات بر او نازل شده است چرا که به اعتراف عقل سلیم مصداق شمول آیه
تطهیر یعنی آیه ۳۳ سوره احزاب است.
إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ
وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا
در زیارت جامعه کبیره با اعتراف به شان امام وحجت خدا این اوصاف را برای این مقام و
جایگاه الهی داریم :
السَّلامُ عَلَيْكُمْ يَا أَهْلَ بَيْتِ النُّبُوَّةِ وَ مَوْضِعَ الرِّسَالَةِ وَ
مُخْتَلَفَ الْمَلائِكَةِ وَ مَهْبِطَ الْوَحْيِ وَ مَعْدِنَ الرَّحْمَةِ وَ
خُزَّانَ الْعِلْمِ وَ مُنْتَهَى الْحِلْمِ وَ أُصُولَ الْكَرَمِ وَ قَادَةَ
الْأُمَمِ وَ أَوْلِيَاءَ النِّعَمِ وَ عَنَاصِرَ الْأَبْرَارِ وَ دَعَائِمَ
الْأَخْيَارِ وَ سَاسَةَ الْعِبَادِ وَ أَرْكَانَ الْبِلادِ وَ أَبْوَابَ
الْإِيمَانِ وَ أُمَنَاءَ الرَّحْمَنِ وَ سُلالَةَ النَّبِيِّينَ وَ صَفْوَةَ
الْمُرْسَلِينَ وَ عِتْرَةَ خِيَرَةِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ
بَرَكَاتُهُ السَّلامُ عَلَى أَئِمَّةِ الْهُدَى وَ مَصَابِيحِ الدُّجَى وَ
أَعْلامِ التُّقَى وَ ذَوِي النُّهَى
سلام بر شما ای اهل بیت نبوّت، و جایگاه رسالت، و عرصه رفت وآمد فرشتگان، و مرکز
فرود آمدن وحی، و معدن رحمت، و خزانه داران بهشت، و نهایت بردباری، و ریشه های کرم،
و رهبران امّتها، و سرپرستان نعمتها، و بنیادهای نیکان، و استوانه های خوبان، و
رهبران سیاسی بندگان، و پایه های کشورها، و درهای ایمان، و امینان خدای رحمان، و
چکیده پیامبران، و برگزیده رسولان، و عترت بهترین گزیده پروردگار جهانیان، و رحمت و
برکات خدا بر آنان باد، سلام بر پیشوایان هدایت، و چراغهای تاریکی، و پرچمهای
پرهیزگاری، و صاحبان خرد
اکنون نیز با گذشت قریب یک هزاروچهارصد سال از رحلت پیامبر بر اساس نص قرآن زمینخدا
خالی از حجت او نیست و همین امسال و سالهای آتی تا قیام قیامت ْطبق نص قرآن جناب
روح درمعیت سایر ملائکه تحت امر ، با دریافت فرمان ازپروردگار عالم، برای ابلاغ
امور عالم به زمین فرود می آیند و در محضر قطب عالم امکان تشرف می یابندو امر را به
صاحب الامر ، حجت ابن الحسن العسکری (عج ) امام عصر روحی و ارواح العالمین لتراب
مقدمه فداه ابلاغ می نمایند.
بعدها در بررسی پیرامون این استدلال در یافتم روایاتی از پیامبر اسلام(ص)، امام
علی(ع) و امام باقر(ع) نفل شده که فرشتگان الهی در شب قدر بر والیان بعد از رسول
خدا که علی (ع) و یازده تن از فرزندان او هستند، نازل میشوند و یکی از استوانه های
تفکر شیعی اثبات وجود و زنده بودن امام عصر (ع) مبتنی بر آیات سوره مبارکه قدر است
.چراکه نزول فرشتگان در شب قدر برای ابلاغ تقدیر سال آینده مختص به زمان پیامبر (ص)
نیست و در تمام سالها جاری است؛ بنابراین پس از پیامبر اسلام(ص)، فرشتگان بر
جانشین آن حضرت، که امام معصوم و شبیهترین شخص به پیامبر است، نازل میشوند.
شب قدر همیشگی است و نزول فرشتگان در این شب، امری حتمی و یقینی است از طرفی، این
نزول نیازمند محلی برای نزول و فرود ملائکه الهی است که عصمت از لوازم انکار ناپذیر
آن است ، بر این اساس وجود حجت خدا در تمام زمانها تا قیامت مبتنی بر آیات قرآن
اساس ایمان شیعی است
و بعد توصیه فرمودند حد اقل هر روز جمعه دقایقی و ساعاتی را تمام عمر به استمرار به
یاد پیامبر و ائمه معصومین به ویژه ذکر و یاد قطب عالم امکان و خواندن زیارت آل
یاسین سپری نمائید که از اساسی ترین وظایف عقلی هر انسان خردمندی تبعیت از حجت خدا
و اوامر و نواهی او ست .
مفتاح الفلاح شیخ بهائی یک برنامۀ کامل سلوک است
در دوران دانشجویی بعضا پدرم پیرامون
برخی کتب نفیس که به آن دسترسی نداشتند نکاتی را گوشزد می نمودنند. و آن روز ها به
خوبی می دانستم دو مورد از کتبی که بسیار مورد علاقه ایشان است که آنها را در
کتابخانه ندارند، یکی کتاب مفتاح الفلاح بهاء الدين محمد بن الحسين الحارثي العاملي
مشهور به جناب شیخ بهائی و دیگری مَن لایَحضُرُه اَلفَقیه، تألیف ابوجعفر محمد بن
علی بن بابویه قمی ملقب به شیخ صدوق (ره)است
بعد از مدتی جستجو بالاخره توانستم از نمایشگاه بین المللی کتاب نسخه ای از چاپ
بیروت کتاب مِفْتاحُ الْفَلاح فی عَمَلِ الْیَوْم و اللّیلَة مِنَ الْواجباتِ وَ
الْمُسْتَحَبّات و نیز کتاب دو جلدی مَن لایَحضُرُه اَلفَقیه شیخ صدوق را تهیه و به
محضر پدر تقدیم کنم . به یاد دارم این هدیه ناچیز بسیار باعث مسرت و شادی ایشان شد
و به من گفتند بنشین می خواهم حقایقی را برایت بیان کنم و سپس مطالبی را که کلیت آن
را به یاد دارم چنین ایراد فرمودند:
شیخ بهائی متخصص دعا است . بعضی انسانها ذاتا توانائی و همچنین نبوغ ویژه ای در
برخی امور دارند که آنها را از دیگران متمایز می سازد ، شیخ بهائی به لحاظ جلالت
قدر و مقام رفیع علمى و معنوى گردآورندۀ این اثر است که با شناخت دقیق و فهم عمیق
خود از معارف معصومین علیهم السّلام مجموعهاى از احادیث متقن وارده در این باب را
گردآورى نموده است. و با توجه به شناخت خود از فقه شیعه و تعالیم ائمه هدی و نبوغ
خود یک برنامۀ روحى و روانى براى تمام اوقات شبانهروز دراین کتاب ارائه نمده است .
بدین معنا که انسان در هر ساعتى از ساعات که حال دعا و استغاثه داشته باشد مىتواند
با مضامینى عالى با معبود و معشوق یگانۀ خود راز و نیاز نموده و روح خود را در معرض
اشراقات و انوار قدسیّۀ الهى قرار دهد. بطوریکه بعضى ارباب معرفت عمل بدان را به
عنوان دستور العمل سلوکى خویش و یا برخى شاگردان خود قرار داده اند. از اینرو
مفتاح الفلاح یکى از ارزندهترین کتب ادعیه در فرهنگ شیعى است بعدا در بررسی اهمیت
این کتاب مقدمه ای از علامه حسن زاده پیرامون این کتاب معنوی دیدم که به شرح زیر
است :
" کتاب حاضر به نام «منهاج النجاح فی ترجمة مفتاح الفلاح» ، یکى از مائدههاى پر
فائدۀ آسمانى است که عائد نفوس شیّقه و شیفتۀ به کمال مىگردد. اصل آن اعنى «مفتاح
الفلاح» تألیف منیف ابو الفضائل مشتهر آفاق علاّمه شیخ بهاء الملّة و الدّین است که
در وظائف اهل دیانت به آداب و اعمال واجب و مندوب روز و شب به بهترین نظم و اسلوب
تدوین فرموده است. محاسن آن غریز و مطالب آن عزیز است. هم مشحون به حقایق لطائف
منطق سفراى الهى درگاه راز و نیاز با خداوند بىنیاز است، و هم حافل دقایق معانى در
بیان اسرار مستسرّ آیات قرآنى، و ادعیه و اذکار مأثوره است. کوتاهى سخن: انسان آگاه
و زباندان و گوهرشناس باید بدان انس بگیرد تا قداست و نفاست چنان درّ یتیم را
دریابد، و گر نه زبان قلم در وصف و تحریر آن زبونست.
معلّم بزرگ مرحوم آیة اللّه مولى حسینقلى همدانى که به فرمودۀ بعضى از مشایخ ما
سیصد تن از اولیاء اللّه در محضر انور او تربیت شدهاند، مىفرمود: کتاب «مفتاح
الفلاح» شیخ بهائى براى عمل کردن خوب است. اما «منهاج النّجاح» ، شرح و ترجمۀ آنست
که به قلم بارع عالم سامى امامى، و نویسندۀ نامى گرامى على بن طیفور بسطامى از
اعلام قرن یازدهم هجرى، در جودت تعبیر و عذوبت تقریر مصداق انّ من البیان لسحرا
است. خود «منهاج» لسان صدق فصیحى است که پیش از مراجعه به تراجم رجال علم، و
تذکرههاى ارباب قلم معرّف مقام شامخ دانشمند بزرگ بسطامى، و فسحت میدان فضل و کمال
اوست. زیرا که به حکم محکم قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلى شاکِلَتِهِ اثر هر کس نمودار
دارائى اوست. شگفت اینکه چنین گوهر گرانبها و نادرۀ روزگار، نه تنها اینکه تاکنون
به طبع نرسیده است و به مشتریان بازار معارف عرضه نشده است؛ بلکه نسخۀ خطّى آن نیز
چون نام خود على بن طیفور مانند عنقاى مغرب از میانه غائب، و چون اکسیر معروف به
کیمیا مطلوب کل طالب است آنچنان که بسى گنجینۀ مکتبههاى نامدار عمومى از آن تهى و
بىناماند. و بسى کتب رجال عارى از نام عالم بسطاماند. مع الوصف از عنایات الهى
دو نسخۀ این جوهر نفیس در تصرف این کمترین است که اصل همین کتاب مطبوعاند. و اینک
به مشیّت خداوندگارى قلم تقدیر رقم زد که توفیق رفیق مدیران مفضال و گرانقدر
انتشارات حکمت گردد، و این گوهر شبچراغ از ناحیت آن مطبعۀ خیر نهاد و برکت مآل
مانند دیگر آثار منتشرۀ ارزشمندش در فرا راه سلاّک الى لقاء اللّه تعالى قرار گیرد
تا چون نام شریفش منهاج نجاح و مفتاح فلاح آنان بوده باشد. انتشارات حکمت به خود
ببالد ! که سعادت نشر چنین اثر جسیم و تراث علمى عظیم نصاب نصیب او گردیده است که
بلا شکّ مایۀ برکات معنوى متوالى وى خواهد بود. "
پس از ورق زدن کتاب مفتاح الفلاح بخش های آن را معرفی کردند ، این کتاب دارای یک
مقدمه کوتاه درباره سبب تألیف کتاب و معرفی اجمالی هر باب است. مؤلف اعمال
شبانهروز را به شش قسمت تقسیم کرده و برای هر قسمت بابی را اختصاص داده است. ابواب
کتاب به شرح زیر است :
o باب اول در اعمالی است که بین الطلوعین انجام میشود اعم از واجب و مستحب.
o باب دوم اعمال مختص به طلوع آفتاب تا ظهر شرعی و زوال آفتاب است.
o باب سوم شامل اعمال زوال آفتاب تا غروب آن است.
o باب چهارم اختصاص به اعمال غروب خورشید تا وقت خواب دارد.
o باب پنجم شامل اعمال وقت خواب تا نیمه شب است ، مشتمل بر آداب خواب و تسبیح حضرت
زهرا(س)
o باب ششم اعمال بین نیمه شب تا طلوع فجر است.
o خاتمه کتاب که شامل تفسیر سوره حمد است
ودر ادامه فرمودند برای ما بر شهادت محتوی کتاب کاملا مبرهن است که این کتاب مورد
عنایت ناحیه مقدسه قطب عالم امکان روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه فداه قرار
گرفته است و برای روشن شدن این معنی به نقل از مجموعه سفینة البحار ماجرائی را به
شرح زیر برایم نقل فرمودند:
" از قاضی معزّ الدّین محمّد بن تقی الدّین اصفهانی که در زمان شاه عبّاس قاضی
اصفهان و از فقهاء و متکلّمین بوده و در علوم ریاضی مهارت تامّ داشته و از مشایخ
مجلسی اول بوده نقل است که گوید: شبی یکی از امامان علیهم السّلام را در خواب دیدم،
به من فرمود: کتاب «مفتاح الفلاح» را رونویس کن و بر دستورات آن مداومت نما. چون
بیدار شدم از همه علمای عصر از این کتاب سراغ گرفتم، همه به اتّفاق گفتند تا به حال
نامی از این کتاب نشنیدهایم و شیخ بهائی در آن وقت همراه لشکر سلطان به یکی از
نواحی ایران رفته بود. چون به شهر آمد از او درباره آن کتاب پرسیدم. ایشان فرمود:
من در این سفر کتاب دعائی نوشتهام به نام «مفتاح الفلاح» و تا به حال نام آن را
برای احدی از اصحاب بازگو نکردهام. من خواب خود را برای شیخ باز گفتم، شیخ گریست و
نسخه خود را به من داد. و این نسخه نخستین است که از روی خط شیخ نوشته شده است " (
ر. ک بسطامی، منهاج النجاح، ۱۳۸۴ش، ص۲)
درادامه یکی از تعالیم خاص شیخ بهائی را پیرامون صلوات بر خاندان پیامبر برایم بیان
داشتند . پیرامون اهمیت صلوات به عنوان یک ذکر خاص درمنابع حدیثی مطالب فر اوانی
ذکر شد و این مسئله مهمی است که با چه الفاظی به پیامبر درود بفرستیم .
در این زمینه نیز روایات متعدّدی از شیعه و اهل سنّت به ما رسیده و در همه آنها
تأکید شده است که باید آل محمّد (علیهم السلام) به هنگام فرستادن صلوات ذکر شوند.
در روایتی که از اهل سنّت، نظیر «الدّر المنثور» از «صحیح بخاری» و «مسلم» و «ابو
داود» و «ترمذی» و «نسائی» و «ابن ماجه» و «ابن مردویه» و گروه دیگری، از «کعب بن
عجره» نقل شده که مردی خدمت پیامبر عرض کرد: «أَمَّا السَّلاَمُ عَلَیْکَ فَقَدْ
عَلِمْنَاهُ فَکَیْفَ الصَّلاَةُ عَلَیْکَ; سلام بر تو را می دانیم چگونه است، امّا
صلوات و درود بر تو باید چگونه باشد؟» فرمود بگو: «أَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی
مُحَمَّد وَ عَلَی آلِ مُحَمَّد کَمَا صَلَّیْتَ عَلَی آلِ إِبْراهِیمَ إِنَّکَ
حَمِیدٌ مَجِیدٌ. أَلّلهُمَّ بَارِکْ عَلَی مُحَمَّد وَ علی آلِ مُحَمَّد کَمَا
بَارَکْتَ عَلَی آلِ إِبْرَاهِیمَ إِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ». نویسنده تفسیر «الدّر
المنثور» اضافه بر حدیث فوق، هیجده حدیث دیگر نقل کرده که در همه آنها تصریح شده
که «آل محمّد» را باید به هنگام صلوات ذکر کرد.
اما شیخ بهائی صلوات خاصی راتعلیم می دهد . ایشان در این کتاب به ما صلوات خاصی را
به این شرح آموختند : "الهم صل علی محمد و آل محمد فی الیل اذا یغشی و صل علی محمد
وآل محمد فی النهار اذا تجلی و صل علی محمد وآل محمد فی آلاخرته و الاولی " .
تدّبر در ملاقات موسی و خضر نبی
یکی از روز هایی که از دبیرستان آمده بودم . بعداز صرف نهار پدرم گفتند
می خواهم بخشی از آیات سوره کهف پیرامون دیدارموسی با خضر علیهما السلام و اسراری
که در ملاقات آنها هست حقایقی را برایت بازگو کنم ودر لابلای آن آدابی از ، خضوع در
برابر استاد ، شرایط علمآموزی، و سفر در طلب علم را از نگاه قرآن مورد بررسی قرار
دهم . و سپس شروع به قرائت آیات 60 الی 82 سوره مبارک کهف نمودند. .... (ادامه
موضوع را در کتاب دنبال کنید)
توحید ناب در مضامین دعای عرفه و دانش های بنیادی
یکی از قلمرو هایی که انسان باورهای اصحاب تفکیک رامورد تائید قرار می
دهد قلمر توحید است و بررسی صفات جلاله الهی است که اندیشه بشری در برابر آن قاصر
است . و از طرفی اگر همه لحظات و انات عمر در مفهوم توحید تفکر کنیم نه تنها کم است
بلکه باز هم قاصریم! امام باقر(علیه السلام) در نفی تصوّرات محدود بشری از اوصاف
الهی می فرماید: «کُلَّمَا مَيَّزْتُمُوهُ بِأَوْهَامِکُمْ فِي أَدَقِّ الْمَعَانِي
فَهُوَ مَخْلُوقٌ مَصْنُوعٌ مِثْلُکُمْ مَرْدُودٌ إِلَيْکُمْ».( بحارالانوار، ج
110، ص 34) هر چيزى را كه در وهم و گمان و فكر خود تصوّر كنيد، هر قدر دقيق و ظريف
باشد، مخلوق شماست و به شما باز مى گردد.
به قول حکیم خیام نیشابوری در واپسین لحظات زندگی که فرمود: " اللّهم انّی عرفتک
علی مبلغ امکانی، فاغفرلی، فان معرفتی ایاک وسیلتی الیک." بار الها من به اندازه
توان و امکان خویش تو را شناختم، پس مرا ببخش چرا که معرفت ناقصم به تو تنها راه و
وسیله من به سوی تو بود .
ستایشی را که تو از مصادیق زیبائی در طبیعت میکنیم همگی اختصاص به خدا دارد. و این
یعنی حمد از آنِ خداست. مظاهر زیبائی در طبیعت مثل یک گل زیبا جلوهای از مظاهر
خداست. و نمودی از زیبائی او لیکن ما اسم گل بر آن گزارده ایم و در حجاب این اسم،
حقیقت توحید و اسماء الهی را پنهان نمودهایم ! اگر اسامی واعتبار های کذائی را
برداریم غیر از حضور خدا چیزی نیست!
به گفته غزالی میوه معنوی صعود یک صوفی این است که " گواهی دهد که هیچ موجودیتی بجز
خدا نیست و اینکه هر چیزی بجز چهره خدا نابود شوندهاست"
همچنین ابن عربی ، در فص هارونی از کتاب فصوص الحکم گوید: " عارف کامل کسی است که
هر معبودی را ـ در هر صورتی ـ جلوه حق ببیند که حق در آن صورت خاص، عبادت میشود.
از این روست که همه آنها را "اله" نامیدهاند با این که آن معبود، گاه سنگ است و
گاه درخت، گاه حیوان است و گاه انسان، و گاه ستاره است و گاه فرشته " و نیز
میگوید: "عارف کسی است که حق را در همه چیز ببیند؛ بلکه عارف او را عین هر چیز
میبیند " فتوحات چهار جلدی، ابن عربی ٢، ۴۵٩ " سبحان من أظهر الأشیاء وهو عینها "
منزه آنکه اشیا را ظاهر کرد، و خود عین آنها است.
این در حالیست که مولای متقیان علی(ع) در دعای صباح می فرماید :
اَللّهُمَّ يَا مَنْ دَلَعَ لِسَانَ الصَّبَاحِ بِنُطْقِ تَبَلُّجِهِ، وَ سَرَّحَ
قِطَعَ اللَّيْلِ الْمُظْلِمِ بِغَيَاهِبِ تَلَجْلُجِهِ، وَ أَتْقَنَ صُنْعَ
الْفَلَكِ الدَّوَّارِ فِي مَقَادِيرِ تَبَرُّجِهِ، وَ شَعْشَعَ ضِيَاءَ الشَّمْسِ
بِنُورِ تَأَجُّجِهِ، يَا مَنْ دَلَّ عَلَى ذَاتِهِ بِذَاتِهِ، وَ تَنَزَّهَ عَنْ
مُجَانَسَةِ مَخْلُوقَاتِهِ، وَ جَلَّ عَنْ مُلاءَمَةِ كَيْفِيَّاتِهِ، يَا مَنْ
قَرُبَ مِنْ خَطَرَاتِ الظُّنُونِ، وَ بَعُدَ عَنْ لَحَظَاتِ الْعُيُونِ، وَ عَلِمَ
بِمَا كَانَ قَبْلَ أَنْ يَكُونَ، يَا مَنْ أَرْقَدَنِي فِي مِهَادِ أَمْنِهِ وَ
أَمَانِهِ، وَ أَيْقَظَنِي إِلَى مَا مَنَحَنِي بِهِ مِنْ مِنَنِهِ وَ إِحْسَانِهِ،
وَ كَفَّ أَكُفَّ السُّوءِ عَنِّي بِيَدِهِ وَ سُلْطَانِهِ
خدایا، ای آن که زبان صبح را به گویایی تابش و روشناییاش برآورد، و قطعههای شب
تار را با تیرگیهای شدید به هم پیچیدهاش به اطراف جهان فرستاد، و ساختمان سپهر
گردون را در اندازههای زیبایش محکم نمود، و پرتو خورشید را به روشنایی شعله ورش در
همه جا برافروزد، ای آن که بر ذاتش دلیل است، و از شباهت و هم گونگی با آفریده گانش
منزّه است، و شأنش از سازگاری با کیفیات مخلوقاتش برتر است، ای آن که به باورهای
گذرا بر دل نزدیک، و از چشم انداز دیدگان سر دور است، و آنچه را هستی یافت پیش از
آنکه پدید آید میداند، ای آن که در گاهواره أمن و امانش خوابانید مرا، و به جانب
آنچه از نعمت ها و احسانش که بی دریغ به من بخشید بیدارم کرد، و دستهای حوادث و
آفات را با دست لطف و قدرتش از من بازداشت،
دربرخورد با این تناقضات بزرگان مکتب تفکیک ، تفکیک بین آموزه های را تنها راه
ایمنی از انحراف در درک معارف می دانند و تاسی به کلام حجت هایخدا را بهترین مسیر
برون رفت و مصونیت از خطا می دانند.
ذات نایافته از هستی بخش کی تواند که شود هستی بخش !
از اینرو در مباحثی نظیر توحید و صفات الهی نیز سایر معارف تاسی به کلام معصومین را
اولویت اصلی قرار و وجه همت خویش قرار می دهند و قطعا در منظر ایشان کلام فلاسفه و
عرفا و عقول بشری اولویت اول را ندارد.
از اینرو هر گاه از پدرم سوالی پیرامون توحید و ذات و یا صفات باریتعالی داشتم ،
ایشان به عنوان یکی از شاگرد برجسته که محضر بزرگان مکتب تفکیک در حوزه مشهد را درک
کرده بودند بر این روش و سیاق پاسخ می دادند حتی هنگام ارجاع ما به متون فلسفی و
آموزه هایی از عرفا نظیر حافظ و مولانا و یا گفته های دانشمندان با خنده سری تکان
می دادندکه مفهوم آن این بود در این موضوع سرچمشه معارف را رها نکنید و توجه اصلی
را متمرکز به اراء ضعیف نفرمائید. چرا که ایشان عمری در معارف و اخبار رسیده از اهل
بیت تفحص نموده بودند و حقایقی را می دانستند نتیجه منطقی آن چنین انتخابی بود.
در یکی از روزهای دوره دبیرستان از ایشان سوالات مکرری در توحید و چگونگی ذات و
صفات الهی طرح نمودم و پرسیدم چه راهی برای اثبات و وجود خداوند و درک صفات جلاله
الهی وجود دارد ؟ آیا ما با عمل خود می توانیم موجبات رضایت خداوند را فراهم کنیم؟
ایشان پاسخ دادند وجود نازنین حضرت ابا عبدالله الحسین (ع) در فرازهایی از دعای
عرفه برخی پرسش های شما را پاسخ داده اند که باید در مضامین آنها اندیشه کنید و
فرمودند برای درک عظمت حضرت دوست باید به آثار او مرا جعه کند . هر چند سید الشهدا
براین روش استفهام انکاری میآورند اما راه دیگری برای غیر خواص نیست و این استدلال
حضرت در دعای عرفه را بیان کردند :
الهي تردُّدي في الآثار يوجب بعد المزار فاجمعني عليك بخدمة توصلني إليك. كيف
يُستدلُّ عليك بما هو في وجوده مفتقرٌ إليك؟ أيكون لغيرك من الظُّهور ما ليس لك حتي
يكون هو المظهر لك؟ متي غبت حتي تحتاج إلي دليل يدلّ عليك ومتي بَعُدتَ حتي تكون
الآثار هي الّتي توصل إليك؟ . . . .
" خدايا! گرچه در قرآن فرمودي: سراسر عالم نشانههاي توحيد است، ولي مرا به
نشانهها ارجاع نده؛ زيرا اگر مرا به آثار آفاقي يا انفسي ارجاع دهي، تا از
نشانهها به صاحب نشان برسم مسيري بس طولاني ميشود. خودت را به من نشان ده؛ اين
نشانهها توان آنكه تو را به طور كامل نشان دهد ندارد. حتي سرزمين مكه و مواقف حج
را كه فرمودي: (فيه ايات بيّنات) ، هيچ يك چنان ظهوري كه تو را بنماياند ندارد.
خدايا! تو كه (نور السموات والأرض) و از هر نشانهاي آشكارتر و به من نزديكتري، چرا
مرا به نشانهها ارجاع ميدهي؟ پروردگارا! كي غايب شدي تا من براي اثبات وجود تو
استدلال كنم؟ استدلال براي پيبردن از نشانه به غايب است. تو كه خود فرمودي: (أو لم
يكف بربّك أنّه علي كل شيء شهيد) ، نيازي به دليل و برهان نداري كه من از آيات به
تو پيببرم. پس خودت را آنچنان به من بنما كه بيواسطه و با شهود قلبي تو را ببينم
" .
بعد ها در ادامه این بحث پدرم مرا با برخی مضامین و مفاهیم کلام نورانی امام حسین
(ع) در دعای عرفه آشنا کردند که بطور بسیار روشنی این استفهامات در آن مطرح شده و
بطور بدیهی اقرار شهودی و غیر اثباتی در قالب استفهام انکاری توسط حضرتش بیان می
شود .
الهی تقدس رضاک ان تکون له علّة منک فکیف تکون له علّة منّی؟ الهی انت الغنیّ بذاتک
ان یصل الیک النفع منک فکیف لا تکون غنیّا عنّی؟
خداوندا، رضای تو پاکیزه تر از آن است که علتی از خود تو برای آن وجود داشته باشد،
کجا رسد که علت رضای تو از من بوده باشد. الهی، تو بی نیازتر از آن هستی که سودی از
خود تو به تو برسد؛ کجا مانده که سودی از طرف من به تو عاید گردد؟
و با تحلیل مضامین این دعا این مسیر را روشن ساختند که برای داشتن درک صحیحی نسبت
به صفات الهی بهترین ارجح ترین روشن و نه الزاما راه منحصر به فرد ، مداقه در
مضامین آموزه های رسیده از حجج الهی در قالب دعاهایی نظیر دعای عرفه امام حسین ،
صحیفه کامله سجادیه ، و دعای جامعه کبیره و نظایر آن است و حدیث قدسی سِلسِلَةُ
الذَّهَب منقول از امام رضا(ع) در نیشابور را به عنوان حجت نهج و روش خویش در شیوه
دستیابی به معارف که اعظم آن توحید است بیان فرمودند
کَلِمَةُ لا إلهَ إلّا اللّهُ حِصنی فَمَن دَخَلَ حِصنی اَمِنَ مِن عَذابی
بِشُروطِها وَ أنَا مِن شُروطِها.
توحید ناب در دانش های بنیادی
در ادامه این مباحث با معظم له پیرامون توحید ، روزی در ارتباط با ارتباط علم کلام
و دانش فیزیک با پدرم گفتگو نمودیم . از آنجا که موضوع علم کلام، خداوند واثبات
وجود، صفات و افعال الهی است. ابن خلدون در مقدمه ، صفحه ۴۵۸ در تعریف علم کلام
چنین آورده است که : «هُوَ عِلمٌ یتضمن الحجاج عن العقائد الایمانیه بالادله
العقلیه و الردِّ علی المبتدعه المنحرفین فی الاعتقادات عن مذاهب السّلف و اهل
السّنّه»: یعنی علم کلام متكفل احتجاج و اقامه دلایل عقلی بر عقائد دینی و ردّ بدعت
گذاران و منحرفان از روشهای پیشینیان و اهل سنت .
همچنین میر سیّد شریف موضوع علم كلام را ذات و صفات و افعال الهی دانستهاند .
ایشان در کتاب صفحه ۸۰ التعریفات ( چاپ تهران، ناصر خسرو) این تعریف را یادآور شده
است که علم كلام درباره ذات و صفات و افعال خداوند بحث میكند و به همین جهت آن را
علم توحید و صفات نیز نامیدهاند. و قید «و احوال الممكنات من المبدأ والمعاد» و
«قید علی قانون الاسلام» را نیز به آن افزوده است.
در ادامه این تعریف خودم را ازدانش فیزیک ارائه دادم که فیزیک دانشی است که عالم
سخن آن تمام هستی مادی است .و مطالعه آن مرور عظمت هستی و آفریدگار هستی است از این
رو گفته دلپذیر استاد بزرگ فیزیک ابر رسانایی وادیم واسیلیوویچ اشمیت مبنی بر اینکه
" فیزیک علم کلام است" از منظر تئولوژی بی پایه نمی تواند تلقی شود.
و این نکته راگوشزد کردم که استاد بزرگ عبدالسلام فیزیک دان مسلمان و متخصص نظریه
کوانتم الکترو دینامیک QED در سال ۱۹۷۹ جایزه نوبل فیزیک را به خاطر فرمولبندی و
ارائه پیمانه واحد برای نیروی الکترومغناطیس و برهمکنش الکتروضعیف یا نیروی ضعیف
هسته ای ، دریافت کرد ایشان هنگام سخنرانی در دهم دسامبر 1979 در ضیافت دریافت
جائیزه نوبل ابتدا آیات آغازین سوره ملک را قرائت نمود
تبارک الذی بیده الملک و هو علی کل شیء قدیر (1) الذی خلق الموت والحیوه لیبلوکم
ایکم احسن عملا و هو العزیز الغفور (2) الذی خلق سبع سموات طباقا ما تری فی خلق
الرحمن من تفاوت فارجع البصر هل تری من فطور(3)ثم یرجع البصرکرتین ینقلب الیک البصر
خاسئا و هو حصیر(4)
در خلقت رحمان تفاوت نمی بینی، چشم برگردان ، آیا شکاف و سستی د رهستی می بینی ؟ و
باز دوباره نظر بازگردان و بنگر که نظر سرافکنده (دور مانده از هدف جستجو برای
یافتن کاستی در آفرینش) به تو باز میگردد درحالیکه وامانده و ناتوان است.
و بعد در مطلع سخنرانی اش چنین اظهار داشت : "این اعتقاد همه فیزیکدانان است ، هرچه
کنکاشمان ژرفتر باشد تحیرمان بیشتر است "
و این نکته را تصریح داشتم که درس به درس دانشی مثل فیزیک هسته ای و ذرات بنیادی و
دانش های پایه از آنجا که به بررسی مهندسی آفرینش و معماری خلقت می پردازند درس
توحید ناب هستند و برای هر موحدی مطالعه آنها بر مراتب خشیت انسان در برابر عظمت
وصف نشدی ذات باریتعالی می افزاید . با مطالعه عمیق فیزیک انسان در یافت می کند که
هستی در عالیترین درجه تکامل و نظم بنا شده است واین حقیقت را جز راسخان در علم در
نخواهند یافت . توشه ما ازدانش های بنیادین همچون ریاضیات ، فیزیک و زیست شناسی به
زعم اینکه تمدن بشری وامدار آنهاست ، همین بس که عظمت معماری خلقت و مهندسی آفرینش
را به ما می نمایاند وعظمت خشیت قادر متعال را در جان انسانهای عاشق و تشنه حقیقت
نهادینه می سازد.
ودر ادامه این نکته را افزودم پرفسور عبدالسلام هنگام بازدید از ایران در سفر 25
آبان 67 درمراسم بازگشایی دوره دکتری فیزیک در دانشگاه صنعتی شریف و ملاقات با
شخصیت های علمی به ویژه درمصاحبه با استاد علامه جعفری و ضمن مصاحبه ها از روحانیون
خواست درباره نیروهای بنیادی طبیعت و وحدت آنها ، ودرباره سحر و افسون کدهای ژنتیکی
یاد بگیرند و دانش خود را در نماز های جمعه به دیگران یاد بد هند. پدرم لبخندی زدند
و تفقدی نمودند.
مکاتبه با حضرت آیت الله وحید خراسانی دام ظله
باسمه تعالی شانه عزیز
زعیم الامة الاسلامیه آیة الاعظم وحید خراسانی ، متع الله المسلمین بطول بقائه
ایها البحر العظیم و مولانا و مولی المسلمین
یجب علیکم احیاء آثار المرجع زعیم عالم الاسلام ملازالانام مصاحب الرسول (ص) و
الاَمام رضوان الله تعالی علیه و علی مثله من الاعلام سید ابوالقاسم الخوئی علیه و
علی امثاله رضوان الله الملک العلام ، بتجدید النظر فی منهاج الصالحین بترتیب
الوسیله و تکمیل النقیصه و اضافة الجلد آلاخر علیه حتی تصیره دائرة المعارف
السلامیة جامعة لجمیع مسائل الفقهیة کامله لکل ..... و هو حیوة المرجع ثانیة و حیوة
للفقه باقیة
وفقکم الله و ایّانا لتحدید الحیوة باقیة مابقی الدهر انشا ءالله
الاحقر ، ابوطالب ضیائی نیا
در این نامه از مرجع عالیقدر آیت الله وحیدخراسانی که دردوره طلبگی ایشان در
نیشابور از محفل وعظ ایشان معظم له بهره برده اند ، تقاضای تجدیدنظر و باز نگری
علمی کتاب منهاج الصالحین، اثر مرجع عالیقدر سید ابوالقاسم موسوی خویی را دارند.
معظم له در دوره حیات علاوه بر علاقه به ساحت آیت الله سید ابوالقاسم موسوی خویی
بعنوان یک عالم رجالی ، در مسائل فقهی و منتهی به مرجعیت تابع نظرات آیت الله سید
ابوالقاسم موسوی خویی بودند. امروزه قریب به ۳۰ اثر فتوایی از آیت الله خویی منتشر
شده است. از رسالهای درباره لباس مشکوک که در ۱۳۶۱ق در نجف چاپ شده، تا کتاب
المسائل المنتخبه که به زبانهای عربی، فارسی، انگلیسی، اردو، فرانسوی، اندونزیایی
و ترکی منتشر شده که در واقع خلاصهای است از کتاب منهاج الصالحین ایشان .
به عنوان یک معرفی اجمالی اشاره می شود ، آیت الله سید ابوالقاسم موسوی خویی
(۱۲۷۸-۱۳۷۱ش)، مرجع تقلید شیعیان، عالم بزرگ رجالی و نویسنده مجموعه ۲۳ جلدی معجم
رجال الحدیث، و همچنین صاحب اثر تفسیری البیان فی تفسیر القرآن و آثار متعدد دیگر
است . بسیاری از آثار آیت الله خویی، در کتابی پنجاه جلدی با عنوان "موسوعة الامام
الخوئی" گردآوری شده است که ۴۲ جلد از این مجموعه، شامل یک دوره کامل فقه استدلالی،
و جلد ۴۳ تا ۴۸، یک دوره کامل اصول فقه است .میرزای نائینی و محقق اصفهانی، دو تن
از برجستهترین استادان او در فقه و اصول فقه بودهاند. آغاز رسمی مرجعیت آیت الله
خویی پس از درگذشت آیت الله بروجردی است و درگذشت آیت الله حکیم، آغاز مرجعیت وی
مخصوصاً در عراق خوانده شده است
بایدگفت کتاب منهاج الصالحین مهمترین اثر فتوایی آیت الله سید ابوالقاسم خویی است
که در ابتدای شکل گیری آن به صورت تعلیق بر منهاج الصالحین آیت الله سید محسن حکیم
نگاشته شد و بعد تعلیقههای خویش را به جای آرای حکیم در متن قرار داد ند و در آخر
کتاب حکیم را بر مبنای فتاوای خویش بازنویسی نموده اند این اثر اولین بار در سال
۱۳۹۰ق در نجف چاپ، و و بعد نیز بارها منتشر شد. شرح منهاج الصالحین آیت الله خویی،
در ده جلد به قلم سید تقی طباطبایی قمی چاپ شده است. برخی از فقیهان پس از خویی،
مخصوصاً شاگردانش، با الهام از او در تالیف این اثر فتوایی، رسالههای عملی خود را
با عنوان منهاج الصالحین تالیف کردهاند.
معظم له در نامه مذکور از مرجع عالیقدر آیت الله وحیدخراسانی می خواهند از طریق
اضافه نمودن یک مجلد جدید بر آن ، به سبک روشی کتاب در تحریر الوسیله دنبال شده ،
نقائص کتاب را مرتفع و مرجع دایرة المعارف کامل فتاوی فقهی را در اختیار ارباب
اندیشه قراردهند (ادامه موضوع را در کتاب دنبال کنید)
شناخت و محبّت نسبت به اهل بیت و حضرت فاطمه (س) :
معظم له در تمامی عمر
ضمن تدریس علوم دینی همواره روضه دهه ی فاطمیه را در داریی و نداری ، در عسر و یُسر
مجدّانه برگزار کردند و در همه عمر از مصائب بانوی بزرگ اسلام حضرت صدیقه ی طاهره ؛
فاطمه زهرا (ص) خاطری آزرده داشتند که در اشعارشان به ویژه سروده با عظمت سقیفه نیز
متجلی است .از اینرو و همواره به حوادثی که طی زندگی کوتاه این گل بوستان نبی مکّرم
اسلام رخ داده مداقه وپژوهش می نمودند. و روایات مختلف در ذکر عظمت بانوی مکرم
اسلام را درفرصت های مختلف که ایجاد می شد اظهار می داشتند و می فرمودند:
حضرت زهرا (سلام الله علیها) عالمه غیر معلّمه و صاحب علوم الهی است و علت غایی
برای خلق عالم بوده: «لولاک لما خلقت الافلاک و لولا علی لما خلقتک و لولا فاطمه
لما خلقتکما» (مجمع النورین، مرندی، ص ۱۸۷) و محور وجود و قطب عالم در حدیث کساء
حضرت زهرا (سلام الله علیها) است: «هم فاطمه و ابوها و بعلها و بنوها»
حضرت زهرا (سلام الله علیها) بنا برروایات از جانب ملائکه محدّثه بود واز مصادیق آن
مصحف حضرت فاطمه (سلام الله علیها) به شمار می رود . این مصحف که از مواریث اختصاصی
ائمه اطهار (علیهم السلام) محسوب می شود، سری است که جز اهل بیت (علیهم السلام) از
آن مطلع نیستند.ائمه اطهار (علیه السلام) اسم اعظم الهی را که در روایات به آن
اشاره شده می دانسته اند؛ و حضرت زهرا (سلام الله علیها) خود، اسم اعظم الهی است که
اگر دا به آن نام خوانده شود مستجاب می گردد .حضرت زهرا (سلام الله علیها) سری از
اسرار عظمای الهی است. حقیقت و مقام رفیع او را کسی جز خداوند متعال و اهل بیت
(علیهم السلام) نمی دانند. در حضرت زهرا (سلام الله علیها) سری است، همان گونه که
در شب قدر سری است که آن را جز مقربان نمی شناسند: و ما ادریک ما لیله القدر.
و به سند مستدرک الوسائل، نوری، ج ۱۰، ص ۲۱۱ نقل نمودند روزی پیامبر اکرم (صلی الله
علیه و آله و سلم) به حضرت فاطمه (علیها السلام) فرمودند: «یا فاطمةُ مَن صَلّی
عَلَیکِ غَفَرَ الله لَهُ وَاَلَحَقَهُ بی حَیثُ کَنتُ فی الجَنَةِ:ای فاطمه هرکس
برای تو صلوات بفرستد، خداوند او را می آمرزد و من در هر جای بهشت باشم، او را به
من ملحق خواهد ساخت»
متن ذیل مرثیه ایشان پیرامون بانوی مکرم اسلام در انتهای یکی از مجالس ذکر مطائب
بانوی مکرم اسلام حضرت فاطمه زهرا (س) در محفل آشنایان است که از فایل صوتی موجود
آن آن مکتوب شده است :
الحمد لله رب العالمین وصلی الله علی سیدنا محمد وآله الطاهرین سیما بقیة الله في
الأرضین واللعن علی أعدائهم إلی یوم الدین . اولیا خدا همیشه با مشکلات و مصائبی که
در ذات این عالم است روبه رو و دست به گریبان بو ده اند.کافیست به قمر بنی هاشم
حضرت ابوالفضل (ع) توجه کنیم
وَ اللهِ اِنْ قَطَعْتُموا يَميني، اِنّي اُحامي اَبَداً عَنْ ديني. به خدا سوگند
اگر دست راستم را هم قطع كنید، هرگز از یاری دینم دست برنخواهم داشت . حضرت نفرموده
اند از برادرم فرمودند از دینم. یعنی محبّت حسین مقام برادری نیست مقام دین و ایمان
من است حمایت از دین من است
حقیقت هم همین است که حجت بر حق خدا ، خلیفه الله بر روی زمین در آن ساعت در روز
عاشورا ی 61 هجری آقا امام حسین (ع)است . همان طور که آقا ابو الفضل العباس
(ع)حمایت از دینش می کند بی بی عالمین فاطمه زهرا (س) هم در آن خطبه غّرای فدک از
دینش حمایت می کند.
حضرت وقتی خبر غصب فدک را شنیدند ، چادر بر سر نهاد و با گروهی از زنان بنی هاشم به
سوی مسجد روانه شد. بر ابوبکر که در میان عدهای از مهاجرین و انصار و غیر آنان
نشسته بود وارد شد. بین آنها پردهای آویختند، آنگاه نالهای جانسوز از دل برآورد
که همه مردم به گریه افتادند و مجلس به سختی به جنبش درآمد. سپس لحظهای سکوت کرد
تا همهمه مردم خاموش و گریه آنان ساکت شد و جوش و خروش ایشان آرام یافت، آنگاه
کلامش را با حمد و ثنای الهی آغاز فرمود و درود بر رسول خدا فرستاد:
اَلْحَمْدُللَّـهِ عَلی ما اَنْعَمَ، وَ لَهُ الشُّكْرُ عَلی ما اَلْهَمَ، وَ
الثَّناءُ بِما قَدَّمَ، مِنْ عُمُومِ نِعَمٍ اِبْتَدَاَها، وَ سُبُوغِ الاءٍ
اَسْداها، وَ تَمامِ مِنَنٍ اَوْلاها، جَمَّ عَنِ الْاِحْصاءِ عَدَدُها، وَ نَأی
عَنِ الْجَزاءِ اَمَدُها، وَ تَفاوَتَ عَنِ الْاِدْراكِ اَبَدُها، وَ نَدَبَهُمْ
لاِسْتِزادَتِها بِالشُّكْرِ لاِتِّصالِها، وَ اسْتَحْمَدَ اِلَی الْخَلائِقِ
بِاِجْزالِها، وَ ثَنی بِالنَّدْبِ اِلی اَمْثالِها.
وَ اَنْتُمُ الانَ تَزْعُمُونَ اَنْ لااِرْثَ لَنا أَفَحُكْمَ الْجاهِلِیةِ
تَبْغُونَ، وَ مَنْ اَحْسَنُ مِنَ اللَّـهِ حُكْماً لِقَومٍ یوقِنُونَ،
أَفَلاتَعْلَمُونَ؟ بَلی، قَدْ تَجَلَّی لَكُمْ كَالشَّمْسِ الضَّاحِیةِ أَنّی
اِبْنَتُهُ.
شما اکنون گمان میبرید که برای ما ارثی نیست، آیا خواهان حکم جاهلیت هستید، و برای
اهل یقین چه حکمی بالاتر از حکم خداوند است، آیا نمیدانید؟ در حالی که برای شما
همانند آفتاب درخشان روشن است، که من دختر او هستم.
اَیهَا الْمُسْلِمُونَ! أَاُغْلَبُ عَلی اِرْثی؟ یابْنَ اَبیقُحافَةَ! اَفی كِتابِ
اللَّـهِ تَرِثُ اَباكَ وَ لااَرِثُ اَبی؟ لَقَدْ جِئْتَ شَیئاً فَرِیاً، اَفَعَلی
عَمْدٍ تَرَكْتُمْ كِتابَ اللَّـهِ وَ نَبَذْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِكُمْ، إذْ
یقُولُ «وَ وَرِثَ سُلَیمانُ داوُدَ» وَ قالَ فیما اقْتَصَّ مِنْ خَبَرِ زَكَرِیا
اِذْ قالَ: «فَهَبْ لی مِنْ لَدُنْكَ وَلِیاً یرِثُنی وَ یرِثُ مِنْ الِیعْقُوبَ»،
وَ قالَ: «وَ اوُلُوا الْاَرْحامِ بَعْضُهُمْ اَوْلی بِبَعْضٍ فی كِتابِ اللَّـهِ»،
وَ قالَ «یوصیكُمُ اللَّـهُ فی اَوْلادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ
الْاُنْثَیینِ»، وَ قالَ «اِنْ تَرَكَ خَیراً الْوَصِیةَ لِلْوالِدَینِ
وَالْاَقْرَبَینِ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَی الْمُتَّقینَ».
ی مسلمانان! آیا سزاوار است که ارث پدرم را از من بگیرند،ای پسر ابیقحافه،آیا در
کتاب خداست که تو از پدرت ارث ببری و از ارث پدرم محروم باشم امر تازه و زشتی
آوردی، آیا آگاهانه کتاب خدا را ترک کرده و پشت سر میاندازید، آیا قرآن نمیگوید
«سلیمان از داود ارث برد»، و در مورد خبر زکریا آنگاه که گفت: «پروردگار مرا فرزندی
عنایت فرما تا از من و خاندان یعقوب ارث برد»، و فرمود: «و خویشاوندان رحمی به
یکدیگر سزاوارتر از دیگرانند»، و فرموده: «خدای تعالی به شما درباره فرزندان سفارش
میکند که بهره پسر دو برابر دختر است»، و میفرماید: «هنگامی که مرگ یکی از شما
فرارسد بر شما نوشته شده که برای پدران و مادران و نزدیکان وصیت کنید، و این حکم
حقّی است برای پرهیزگاران . »
ای پسر ابی قحافه تو چیزی راکه پدرم به من داده ، روزی فرزندانم حسن و حسین را از
من گرفتی ؟
غم های دل حضرت فاطمه هم مثل زکریا و حضرت ابوالفضل و آقا سیّد الشهدا و انبیاء
الهی است. مگر در این چند دقیقه ای که اینجا گرد هم آمدیم و ذکر مصیبت شرح حالات و
تاملات بی بی عالم حضرت فاطمه گفته می شود؟ یا حقش ادا می شود؟
من می گویم ببنید در این سالها حرم مطهر امام رضا (ع) را توسعه داده اند. در بناها
و صحن ها و غیره .اگر از اینجا تا اروپا صحن ببندند و ادامه بدهند برای خود حضرت
رضا چه ارزشی دارد ؟ هیچ ارزشی ندارد. به اندازه ی یک آجری ارزش ندارد. البته برای
خود ما فرق می کند.نظرنان عوض میشود. انبوه زن ومرد که می آیند زیارت کنند البته که
برایمان فرق می کند. ولی برای خود حضرت رضا (ع) به اندازه یک سر سوزنی ارزش ندارد
.حالا مقام مقدس حضرت فاطمه (س) زهرا هم همینطوراست .به همین ترتیب ما اگر بخواهیم
مفصلا تاریخ بنویسیم وکتابخانه ها را پر کنیم برای حضرت فاطمه (س) ارزشی ندارد.
برگوشه ای از مصیبت های بزرگ حضرت فاطمه زهرا(س) را اگر انگشت بگذاریم وتمام خلایق
عالم وجن وانس و ملک اگر خون گریه کنند باز هم کم است. مگر مصیبات حضرت فاطمه
زهرا(س) با این گفته هائی که ، یک کلمه من بگویم ، کلمه ای یک منبری بگوید و دیگری،
حقش ادا می شود؟
آن وقتی که آمدند امیر المومنین علی را از خانه به مسجد بردند تا بیعت بگیرند فاطمه
چه کار کرد ؟
در حمایت کردن از حجت خدا ، همسرش، اینجا همسر بودن مطرح نیست ! حجت خدا مقام ولایت
کلی مطرح است . چه کردند ایشان ؟
فاطمه می داند اگر ولایت غصب شود همه ثمرات پدرش ، مقام مقدس نبوت همه ،ازبین
خواهدرفت. بعد حضرت فاطمه دستش را از پیراهن حضرت علی را محکم می گیرد و رها نمی
کند تا آنجا که کار به جایی میرسد هرکاری می کنند که دست مبارک حضرت فاطمه (س)را از
دامن حضرت علی کوتاه کنند امکان ندارد. اونوقت آن نانجیب خطاب می کند" قنفذ بزن
زهرا را "
که بعد امام صادق (ع) میفرمایند به والله دلیل شهادت مادرم حضرت فاطمه (س) همان
غلاف شمشیری است که به مادرم حضرت زهرا زدند. "و کان سبب وفاتها ان قنفذا مولی
الرجل لکزها بنعل السیف بامره فاسقطت محسنا، و مرضت من ذلک مرضا شدیداً"
همینجاست که فاطمه زهرا فریاد می زند اگر دست از همسرم علی بر ندارید نفرین خواهم
کرد . می آیند و عمامه مقدس مولا امیر المومنین علی (ع) را به بازوان ایشان می
بندند و کشان کشان به طرف مسجد می برند. که به زور از آقا بیعت بگیرند و این از
بزرگترین مدایح مقام مقدس ولایت امیر المومنین علی (ع) است! به این خاطر که معلوم
است به زور وقدرت ، در حالی که مامور به صبر بود ، کشاندند و بیعت گرفتند حضرت با
رضایت بیعت نکرد.
] در توضیح همین موقعیت ، امام علی علیه السلام در بخشی از نامه بیست و هشتم نهج
البلاغه در پاسخ معاویه آورده است: «وَ قُلْتَ اِنّی کنْتُ اُقادُ کما یقادُ الْجمل
المخشوش حَتّی اُبایعَ ..؛ گفتهای که مرا همچون شتر افسار زدند و کشیدند تا بیعت
کنم»
معاویه در جای دیگر، باز هم ناخواسته مرتکب افشاگری و میز مدحی دیگر برای امام شده
است. از یک طرف اعتراف کرده است که امام (ع) با جانشینی ابوبکر و عمر مخالف بوده و
با آن ها بیعت نکرده است و آنها مردم را به زور مجبور به بیعت با خود کرده اند و از
طرفی به این مساله اعتراف می کند که بیعت مردم با امام بیعتی حد اکثری بوده است و
این بار نیز مردم به زور با امام بیعت کرده اند اما این زور و اجبار و هجوم نه از
جانب امام برای بیعت گرفتن از مردم بلکه به زور و اجبار و هجوم از جانب مردم برای
بیعت کردن با امام بوده است . امام علی ع در این باره چنین می فرماید:
وقلتَ: إنّي كنتُ أقادُكما يُقاد الجمل المخشوش حتّي أبايـِع؛ ولَعَمر الله لقد
أردتَ أن تَذُمَّ فمدحت، وأن تفضح فافتضحت! وما علي المسلم مِن غضاضةٍ في أن يكون
مظلوماً ما لم يَكن شاكاً في دينه، ولا مُرتاباً بيَقينه! وهذه حُجَّتي الي غيرك
قَصدُها، ولكنّي أطلقتُ لك منها بقدر ما سَنَحَ مِن ذكرها
گفته اي كه مرا مانند شتر مهار كرده به سوي بيعت مي كشاندند. سوگند به خدا خواستي
نكوهش كني؛ اما ستودي. خواستي رسوا سازي كه خود را رسوا كرده اي. مسلمان را چه باك
كه مظلوم واقع شود، مادام كه در دين خود ترديد نداشته و در يقين خود شك نكند. اين
دليل را آورده ام حتي براي غير تو كه پند گيرند و آن را كوتاه آورده ام به مقداري
كه ذکرش لازم بود. [
(والقائدون بامامهم ..... ) امام را با عمامه ای که به بازوانشان بود به طرف مسجد
بردند و حضرت زهرا پشت سر فریاد میزد : خلّوا عن ابن عمّی ، خلّوا عن ابن عمّی .
دست از سر علی بر دارید که ولله اگر دست از سر علی برندارید:
" فو الّذی بعث محمّداً بالحق لئن لم تخلّوا عنه لأنشرنّ شعری و لأضعنّ قمیص رسول
اللّه(ص) علی رأسی و لأصرخنّ الی اللّه تبارک و تعالی"
رها کنید پسر عموم را! قسم به آن خدایی که محمد(ص) را به حق برانگیخت! اگر از
علی(ع) دست برندارید، گیسوان خود را پریشان کرده و پیراهن رسول خدا(ص) را بر سر
افکنده، به نزد خدای تبارک و تعالی نفرین بر می آورم
این کلمات را که من در این پیری و کهولت میگویم نه قلب دارم نه فکر دارم نه قوه ای
دارم وگرنه باید با همه وجود فریاد زد و باید نعره زد و به جای اشک باید خون گریه
کنی وتا آخر عمر هم گریه کنی کم است . باید ببینید و دقت کنید چه می گویند؟ "والله
لأنشرنّ شعری" آن زنی که از تمام مردم حتی از چشمه خورشید در حجاب ! حتی از مرد کور
در حجاب ! چه میگوید اینجا ؟
خلّوا عن ابن عمّی ، و اللّه لئن لم تكف عنه لأنشرنّ شعرى و لأشقّنّ جيبى و لآتينّ
قبر أبى و لأصيحنّ إلى ربى فما صالح بأكرم على اللّه من ابن عمّى و لا ناقة صالح
بأكرم على اللّه منّى و لاالفصيل بأكرم على اللّه من ولدىّ
(معظم له اینجا به شدت متالم و منقلب بودند و به شدت اشک می ریختند) ببینید مصیبت
به کجا رسیده و موجش کجا رو گرفته که اختیار از دست بی بی عالم حضرت زهرا خارج شده؛
ببینید ! نه حجابی! نه عصمتی نه بیگانه ای ! اینقدر بی صبر و بی طاقت شده ؟ لأنشرنّ
شعری ؟پیراهن بابام پیغمبر خدا را بالای سرم می اندازم و لأضعنّ قمیص ابی علی رأسی
، می روم سر قبر پدرم پیغمبرو نفرین می کنم .
اینجا بود که مسجد مدینه حرکت کرد به اندازه ای که هرکس از هرکجای دیوار مسجد که می
خواست از زیر دیوار به آنطرف رد بشود می توانست. وقتی که فاطمه اینطور تلاطم روحی و
تزلل پیدا کرده بود ازغصب و از ناراحتی مسجد حرکت کرد ودیوارهای مسجد رفت به آسمان!
هرکس از هرکجای مسجد می خواست از زیر دیوار مسجد مدینه برودبیرون ، می توانست.
یک مرتبه مولا امیرالمومنین علی (ع) زیر دستهای ظلمه ،اشاره کرد به سلمان و در اين
حال على عليه السلام به سلمان گفت: أدرك ابنة محمد صلى الله عليه و آله
ای سلمان فاطمه را دریاب .گویی دو طرف مدینه را می نگرم که به لرزه افتاده. سوگند
به خدا! اگر فاطمه(س) نفرین کند یک نفر در مدینه باقی نخواهد ماند .
سلمان خودش رو به دخت پیامبر رساند و گفت بی بی جان دختر پیامبر پدرت رحمت للعالمین
است صبرپیشه کنید .نفرین نکنید.
حضرت فرمود: «یا سلمان یریدون قتل علیّ ما علیّ صبرٌ؛ای سلمان! آنها قصد جان علی(ع)
را دارند و من(در قتل علی(ع)) نمی توانم صبر کنم.»
سلمان عرض کرد: امام علی(ع) مرا فرستاده که به شما بگویم: به خانه برگردید و نفرین
نکنید. و قتی حضرت متوجه پیام امام خویش شد، فرمود: «اذا أرجع وأصبر و أسمع له و
أطیع؛ حال(که امامم دستور داده) اطاعت می کنم بر می گردم و صبر می کنم.» لا حول ولا
قوه الله بالله العلی العظیم .اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها و سر
المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک. یا الله یا الله یا الله
اللهم اغفر لنا و لوالدينا و لوالدي والدينا و لمن وجب حقه علينا و لمن وصينا
بالدعا ء و لمن علمنا خيرا او تعلم منا علما و لجميع المومنين و المومنات واجزهم
بالحسنات احسانا وبالسيئات غفرانا
خدایا این مجلس را بر کرمت قبول بفرما پدر ومادر و تمام اموات این جمع را قرین رحمت
بفرما
خدایا خداوندا از سر تقصیرات ما بگذر خدایا ما را بیامرز خدایا خداوندا ما را مورد
مغفرت ورحمت و لطف خود قرار بده یا الله.
خدایا این مجلس ناقابل ما را، به آبروی فاطمه زهرا(س) و به آبروی پدرش و به آبروی
شوهرش و به آبروی اولادش اهل بیت ، مورد قبول درگاهت قرار بده
خدایا خداوندا ما را از عزاداران حضرت زهرا(س) قرار بده خدایامارا مشمول رحمتش قرار
بده. خدایا ما را بیامرز .الهی مارا مورد لطف و وعنایت خود قرا بده. خدایا آنچه خیر
است صلاح است نیک است به ما عطا فرما انچه شر است از ما دفع بفرما . آمین یا رب
العالمین
توصیه ای که باید در همه عمر بکار بست
معظم له در فرصت های گوناگون ما را مورد خطاب قرار می دادند و پیرامون
اهمیت مقام امامت مصالبی را انشاء می فرمودند. که در بخش " زمین هیچگاه خدا خالی از
حجت نیست " ، اجمال و اختصاری از آنها بیان شد و بعضا به تشریح زوایای گوناگون حدیث
سلسله الذهب می پرداختند (صدوق، التوحید، ۱۳۸۹ق، ص۲۵)
... اللَّه جَلَّ جَلَالُهُ یقُولُ: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِی فَمَنْ
دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی قَالَ فَلَمَّا مَرَّتِ الرَّاحِلَةُ
نَادَانَا بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا
«شنیدم از پدرم موسی بن جعفر(ع) که فرمود شنیدم از پدرم جعفر بن محمّد(ع) که فرمود
شنیدم از پدرم محمّد بن علی(ع) که فرمود شنیدم از پدرم علی بن الحسین علیهما
السّلام که فرمود شنیدم از پدرم حسین بن علی(ع) فرمود شنیدم از پدرم امیرالمؤمنین
علی بن أبی طالب(ع) که فرمود شنیدم از رسول خدا(ص) که فرمود شنیدم از جبرئیل که گفت
شنیدم از پروردگار عزّ و جلّ فرمود: «کلمه «لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ» دژ و حصار من
است. پس هر کس داخل دژ و حصار من شود، از عذاب من ایمن خواهد بود.» پس هنگامی که
مَرکب حضرت حرکت کرد با صدای بلند فرمود: «با شروط آن و من خود یکی از آن شروط
میباشم»
معظم له بعد از تبیبن جایپاه امامت استمرارا توصیه می فرمودند هر انسانی که اندکی
ایمانی به اصول دین دارد و زندگیش چهار چوب مشخص و اصولی دارد ، باید در زندگی
اعمال منظم و مشخصی ، داشته باشد هر چند که به خاطر مشغله و گرفتاری های روزمره
زندگی فاصله و دوره تناوب آن زیاد باشد.
لذا بر هر ا نسان با ایمانی لازم است حد اقل هر روز جمعه ساعات و یا دقایقی را تمام
عمر و به استمرا به یاد پیامبر و ائمه معصومین به ویژه ذکر و یاد قطب عالم امکان و
خواندن زیارت آل یاسین سپری نمائید و حال خویش را به حضرتش عرضه نماید و در شدائد
زندگی از ایشان مدد بخواهد که از اساسی ترین وظایف عقلی هر انسان خردمندی تبعیت از
حجت خدا و اوامر و نواهی او ست
پاسخ مطایبه پرستار در آخرین روزها
در بیمارستان کادر پزشکی و پرستاران برای رسیدگی به بیماران زحمات ارزشمندی و غیر
قبل وصفی دارند، و و بعضا ارتباط دوستانه ای نیز برقرار می کنند ، در یکی از آخرین
روز های حیات معظم له هنگامی که یکی از آقایان پرستار مشغول رسیدگی داروئی و تجدید
پانسمان بود خطاب به معظم له گفت : حاج آقا شما ماشاالله خیلی خمیده و کمانی شده
اید و ایشان با لبخند گفتند پسرم نگران نباش زمانه این موهبت را به شما هم خواهد
بخشید و ابیات زیر را بیان کردند :
تــازه جــوانـی ز سـر
ریشـخنــد
گفت به پیری که کمانت به چند ؟
پیــر بخنـدیــد و بگفـت ای
جـوان
دهــر تــــو را نیــز دهــد رایـگان !
آخرین کلام پدر بزرگ
معظم له آخرین گفتگوی خود را درشب 21رمضان با نوه خود داشتند و بعداز آن تا سحرگاه
رحلت در دوم شوال 1440 قمری دیگر گفتگویی مبسوطی نداشتند . حسب اهمیت محتوی این
آخرین گفتگوی مبسوط عینا آن را از زبان و قلم ، نوه ایشان نقل می کنیم.
درشب بیست و یکم رمضان برای حضور درکنار پدر بزرگم به اتاق ایشان رفتم و
درکنار تخت ایشان نشستم.مثل همیشه با روی گشاده پذیرای من بودند دستشان را دستم
گرفتم و و در حالیکه دست هم را کی فشردم تبسمی بر بر لب داشتند . تصمیم گرفتم بهانه
ای فراهم کنم تا ایشان لب به سخن بگشایند و طبق روال همیشگی از معارف وحیانی ودانشی
که در سینه دارند بهره ببرم رو به ایشان گفتم: آقاجان اجازه می دهید کتابی بیاورم
تا پیرامون آن مطالبی را بیاموزم ؟ ایشان فرمودند: بله نور دیده ام. حتما بیاور .
در برابر کتابخانه ی ایشان که مملو ازکتب فقه ، کلام ، اخبار و احادیث بود مانده
بودم کدام کتاب را بیاورم که حد اقل توان درک و خواندن صحیح آنرا داشته باشم که
دستم به سوی کتاب ادعیه و آداب مکه مکرمه رفت ، آن را برداشتم . به طرف تخت آقاجان
رفتم ودر کنار ایشان نشستم .کتاب را به صورت خیلی اتفاقی بازکردم و روی عباراتی از
دعای امام سجاد (ع)در روز عرفه خیره شد و شروع کردم این عبارات را برای ایشان قرائت
کردم:
" أنت الذی قدّرت کل شی ء تقدیرا و یسّرت کل شی ء تیسیرا، و دبّرت ما دونک تدبیرا،
أنت الذی لم یعنک علی خلقک شریک، و لم یوازرک فی أمرک وزیر، و لم یکن لک مشاهد و لا
نظیر. أنت الذی أردت فکان حتما ما أردت، و قضیت فکان عدلا ما قضیت، و حکمت فکان
نصفا ما حکمت. أنت الذی لا یحویک مکان، و لم یقم لسلطانک سلطان، و لم یعیک برهان و
لا بیان، أنت الذی أحصیت کل شی ء عددا و جعلت لکل شی ء أمدا، و قدّرت کل شی ء
تقدیرا " - " أنت الذی قصرت الأوهام عن ذاتیتک، و عجزت الأفهام عن کیفیتک، و لم
تدرک الأبصار موضع أینیتک. أنت الذی لا تحد فتکون محدودا، و لم تمثل فتکون موجودا،
و لم تلد فتکون مولودا. أنت الذی لا ضد معک فیعاندک، و لا عدل لک فیکاثرک، و لا ند
لک فیعارضک، أنت الذی ابتدأ، و اخترع و استحدث، و ابتدع و أحسن صنع ما صنع. سبحانک
ما أجل شأنک "
تو آن خدای یکتایی که جز تو خدایی نیست که همه موجودات را بگونه بسیار سهل و آسان و
بیرنج و زحمت قلم تقدیرت رقم زده و به صفحه گیتی درآوردی و تویی آن آفریدگاری که
در آفرینش کسی شریک و یاورت نبوده و مشاور و وزیری نداشتی و برای ذات یگانهات همتا
و نظیری نیست، تو ای آن خداوند یکتایی که ارادهات به هر چه تعلق گیرد موجود شود و
فرمان تو عین عدل و انصاف است. خداوندا تویی آن که در هیچ مکانی نگنجی و در برابر
قدرت و سلطنت تو هیچ قدرتی یارای مقاومت ندارد و هیچ دلیل و برهانی تو را عاجز و
ناتوان نگرداند. خداوندا تویی آن کسی که شمار همه چیز را به طور دقیق میدانی و
برای هر چیزی مدتی را تعیین کردهای و هر چیزی را به اندازه لازم مقدر فرمودهای
خداوندا تویی آن کسی که شمار همه چیز را به طور دقیق میدانی و برای هر چیزی مدتی
را تعیین کردهای و هر چیزی را به اندازه لازم مقدر فرمودهای. خداوندا تویی آن ذات
یگانهای که اندیشهها و اوهام از شناخت ذات مقدس تو قاصر و عقل و ادراک از معرفت
چگونگی تو ناتوان است و چشمها نمیتوانند در هیچ مکانی تو را ببینند و تویی آن که
هیچ حدی تو را محدود نسازد و تو بیمانندی و ذات یگانه تو، موجودی است که از کسی
زاییده نشده تا از تو چیزی تولد یابد. خداوندا تویی که در جهان هستی ضدی نداری تا
با تو به دشمنی برخیزد و نظیر و مانندی نداری تا بخواهد بر تو غلبه کند و همتایی
نداری که با تو معارضه نماید، تویی آن که از آغاز جهان را آفریده و اختراع نمودهای
و پدیدار ساخته و ابداع کردهای و هر آنچه ساختهای بس زیبا و نیکو ساختهای،
پروردگارا منزهی تو و چقدر مقامت والا و منزلت و قدرتت بالاست
در عجب بودم که چرا از بین انبوه کتب چنین عباراتی که در مورد سرنوشت وتقدیر آن هم
از زبان امام سجاد (ع) انتخاب شد! یعنی دعای 47 صحیفه سجادیه ؟ در حالیکه به شدت به
فکر فرو رفته بودم آقاجان شروع کردند پیرامون این فراز از کلام امام سجاد (ع)
دیدگاه و برداشت خود را بیان کردند :
امام سجاد(ع)، در این بخش از نیایش خویش به بیان صفات ثبوتیه ذات مقدس احدیت
پرداخته اند و به علم بی کران خداوند اشاره نموده و بیان میدارند از علم
بیمنتهای او هیچ ذرهای در آسمانها و زمین پوشیده نیست زیرا که علم او به همه چیز
احاطه دارد.در ادامه این سخنان تابناک که مشتمل بر ثنای پروردگار و تعظیم صفات
روبوبی اوست ، امام سجاد (ع ) به ناتوانی درک و تفکر ما از رسیدن به حقیقت ذات مقدس
او، وناممکن بودن این امر اشاره می نمایند. و سپس تفسیر خود را چنین ارائه فرمودند:
" برای هر انسانی تقدیری وجود دارد؛خداوند برای هر انسانی سر گذشتی را معین کرده
است تا وقتی که انسان به فرجام خودش برسد .در امر آفرینش احدی او را یاری نکرده است
هر چه که او اراده کند و سرنوشت تو باشد همان می شود .
فرزندم او سرنوشت تو را طوری رقم زده که الان اینجا برابر من حضور داشته باشی واین
فراز از دعا عرفه امام سجاد را بخوانی ! همه این مقدّرات را او برای تو معین کرده
است. "
اینجا بود که در ذهنم آنچه که هیچ وقت خطور نمی کرد مانند تلنگری دلم را لرزاند
واین عبارت با "قدّرت کل شی ء تقدیرا " تمام شدکه من را منقلب کرد وحس غریبی تک تک
سلول هایم را در برگرفت. آقاجان چشمانشان پر اشک شد و فرمودند اگر انسان کمی در این
عبارات نورانی کلام امام سجاد (ع) در توحید و معرفه الله تامل کند آنوقت خواهد
فهمید که چه قدر جای تامل ، تفکر و انقلاب روحی وگریه دارد.
باید اعتراف کنم ادراکی که ایشان از این عبارات نورانی امام داشتند ، حسب پایه و
منزلتی که به عنوان عالم دین و دانشمندی فرزانه در علوم اهل بیت عصمت و نیز در علم
کلام و اخبار و احادیث داشتند با درک سطحی من از توحید ، قطعا متفاوت است . چشمان
پر اشک پیر مردی سالخورده و فرزانه که تمام جوانی و عمر را در کسب علوم اهل بیت
عصمت کوشیده بهترین گواه صدق این دعوی است.
این آخرین دیدار توام با گفتگوئی بود که با ایشان صورت گرفت . درواقع بعد از این
دیدار هیچ تکلّم مبسوطی نداشتند وسخت بیمار شدند وبعداز چندین روز بستری شدندر
بیمارستان در سحرگاه دوم شوال از این دنیای خاکی بسوی ماوای ابدی خود نزد حضرت حق
پر کشیدند . خوشا به حال آنانی که مصداق این آیات کلام وحی شدند :
یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ؛ ارْجِعی إِلى رَبِّکِ راضِیَةً
مَرْضِیَّةً؛ فَادْخُلی فی عِبادی ؛وَ ادْخُلی جَنَّتی.
خداوند روح پدر بزرگ را با ابرار و نیکان همنشین و با حزب حضرت فاطمه (س) محشور
نماید. آمین یا رب العالمین