بیوگرافی و معرفی شخصیت ادبی رضا
رضا ضيائي نيا ، در چهارم فروردین ماه سال یکهزارو سیصدو پنجاه وشش در نیشابور ديده به جهان گشود ، و زندگی دوره ی کودکی و تحصیلات کلاسیک تا دیپلم فرهنگ و ادب را در مشهد سپری نمود. به طور رسمي مي توان شروع فعاليت ادبي وي را همزمان با آغاز دوره تحصيلات دبيرستاني در سال 1373 دانست . رضا در اين سال موفق به ارائه مقاله اش به دبیرخانه كنگره جهاني عطار شد . عنوان مقاله او در اين كنگره ، عطار ، تصوف ، عرفان بود. دکتر جعفر یاحقی استاد دانشکده ادبیات فردوسی در یاداشتی دوستانه، پس از مطالعه این مقاله که در واقع آن را در سن 16 سالگی نگاشته بود سوالی را مطرح کرده اند و چنین نگاشته اند که " واقعا در این نوشته از کسی کمک نگرفته اید ؟ اشکالی هم ندارد که گرفته باشید "! و به پیوست این آشنائی بعد در بهمن 1373 کتاب "جزیره بی آفتاب" خود را که که گزارش سفر یکساله به انگلستان و اروپای شرقی است را به رضا تقدیم نموده اند.
از این زمان به بعد رضا ارتباط گستردهاي را با محافل و انجمن هاي ادبي بويژه دانشكده ادبيات فردوسي مشهد آغاز كرد . در فاصله سالهاي 74 تا 78 رضا شالوده آثار اصيل ادبي خود در قلمروهاي شعر نو ، شعر كلاسيك ، داستان ، نمايشنامه ، نقدهاي ادبي و مقالات فلسفي را ، پي ريزي كرد و با عزم راسخ بنا داشت، در حماسه بزرگ زندگي ادبي اش تا آخرين حد ممكن به آنها تكامل بخشد.
در سال 77 به دليل اوج گرفتن كارهايش در حوزه ادبيات سياسي و مناسب نيافتن فضاي فعاليت گسترده به تهران هجرت نمود .در اين دوره رضا در روزنامه هايي نظير سلام ، توس و غيره برخي نقد و نظرها ، مقالات و اشعارش را منتشر نمود ، سپس در معيت استاد هوشنگ گلشيري در مجله كارنامه مشغول به فعاليت گرديد.
طی اين دوران كه همزمان با آخرين سالهاي زندگي استاد احمد شاملو بود توانست از محضر استاد بهره برد و برخي آثارش را جهت نقد ، اصلاح و ارتقاء به استاد عرضه كند ( در اين ميان مجموعه كامل اشعار نوي خود را جهت نقد به استاد شاملو سپرد كه متأسفانه با رحلت استاد تا اكنون امكان دست يابي به اين مجموعه فراهم نيامده ) ، اما هنوز بيش از 20 بهار از زندگي پربار اين راز سر به مهر نگذشته بود و زندگي درخشان ادبي اش در حال شكوفائي بود، كه خبر گازگرفتگي اش در اتاقي كه وسيله گرماده اش هيتر برقي بود ، در مطبوعات كشور منعكس شد . در اين حادثه تلخ آنچه قابل توجه است اين است كه محل حادثه مسبوق به سابقه مشابه نيز مي باشد اما پس از سپري شدن چندين سال دادرسي و ارتقاء مراجع دادرسي و انتقال آن به ديوان عالي ، با عنوان غيرقابل طرح مخطومه شد .
به اعتراف بزرگان حوزه فرهنگ و ادب اين مرز و بوم ، در آثار رضا عظمت انديشه ، ژرف بيني ، سبك ادبي ويژه كاملاً مشهود است ، از اين رو كليه آثار قلمي وي در پنج مجموعه ذيل تقسيم بندي گرديد :
1ـ مجموعه شعر نو (مجموعه آثار 1)
2ـ مجموعه شعر كلاسيك (مجموعه آثار 2)
3ـ مجموعه داستان ( مجموعه آثار 3)
4ـ مجموعه مقالات فلسفي ، سياسي (مجموعه آثار 4)
5ـ قطعات و گزيده ها (مجموعه آثار 5)
به یاری خداوند متعال كليه مجموعه آثار قلمي رضا شهيد ضيائي در قالب مجموعه آثار پنج جلدي فوق در اختيار ارباب فرهنگ و هنر و انديشه و ادب قرار خواهد گرفت . كتابي كه پيش رو داريد اولين مجلد اين مجموعه آثار است.
آنچه در اين مختصر تبين آن ضروري است ، بعضي خصائل شخصيتي رضا و ديگري تبيين ويژگي اي كه در اكثر آثارش موج مي زند ، مي باشد.حريت و آزادگي ، عدم تعلق به دلبستگي هاي مادي ، استغناي صفت ، تعهد در برابر شادي ديگران سلوك فقيرانه و ساده زيستي و بي تكلفي و صراحت انديشه و بيان و ذوق سرشار ادبي و ظلم ستيزي در عرصه هاي اجتماعي و سياسي ، از ويژگيهاي شخصيت رضا بود .اشارتاً به همين بنده مي كنيم كه او در زماني كه هيچ نداشت با فروش مخفيانه تمام كتبي كه همه عمر گرد آوري كرده بود تمهيد جلس عروسي يكي از دوستانش را فراهم آورد و تا زنده بود كسي ندانست .
اما در خصوص تبيين ويژگيهاي آثار رضا بايد سمت گيري انديشه ، نوع نگاه و جهانبيني اش را مورد مداقه قرار داد. شايد گزافه نباشد اگر بگوئيم مبانی تفکر فلسفي و جهانبيني رضا در بستري كلاسيك شكل نگرفت بلكه مبتني بر شهودي درون ذاتي بود. نوع و كوتاهي زندگي اين انديشه بزرگ خود شاهدي بر اين مدعاست . رويكرد او در داستان هايش ، عمدتاً تحليل و كالبدشكافي دردهاي اجتماعي طبقات ستم ديده جامعه و يا تلاشي براي انعكاس حقايق متعالي مي باشد . اين رويكرد بويژه در داستان هاي « بركه » و « توي ولايت غربت » او كاملاَ هويداست .
جهانبيني عميق رضا و نگاه وي به مسائلي نظير تعريف انسان تبيين مسئله مرگ ، ارتباط فرم و دموكراسي مدرنيته ، پست مدرنيسم به گونه ايست كه در نگاه ارباب انديشه و خرد شايان تأمل است. او دريافتش را در خصوص شناخت حقيقت ماهيت آدمي اينگونه به تصوير كشيده است .
« شناخت كليت هستي غير ممكن است ، مگر با شناخت هستي آدمي و شناخت هستي آدمي غيرممكن است، مگر در مرگ ، آنهم نه بصورت يك واقعه تكراري بل بصورت يك امكان هميشگي كه انسان را از ابتذال زندگي بيرون مي كشد و شكل نيمه روشني از وجود اصيل در اختيار او قرار مي دهد ، از اين رو آزادي بخش است . » اين نگاه او پيرامون شناخت حقيقت ماهيت آدمي كه به زعم او در هنگام مرگ شكلي حقيقي به خود مي گيرد مستقيماً بر آثار او در حوزه شعر تأثيرگذار بوده است.در اين خصوص لازم است به فراز يكي از دست نوشته هاي او اشاره كنيم :
£ حكايت
و چون آنكه مرده بود از خواب مرگ برخاست و به دنياي زندگان درآمد غوغائيان بسيار برگرد او آمدند و از احوال مرگ او را پرسيدند ، و او سخن هيچ نمي گفت ، پس غوغائيان از خاموشي او سبب پرسيدند ، كه چرا حاضران را از اخبار مرگ هيچ مي نگويد .و او به سخن درآمد كه ؛
«آنچه حاضران از من مي جويند اكنون غايب است ». پس ديگري از غوغائيان بانگ داد كه : « ما را از مرگ خبري ده » و آنكه از خواب مرگ برخاسته بود سربرداشت و گفت :« آنچه من در آن سو ديدم چيزي شبيه آب بود ، و آنچه اين سو ، اكنون در كلام مي بينم چيزي شبيه غربال »
حكايت بالا اشاره اي است به رفتاري كه زبان با مرگ مي توانند داشته باشد جائي كه دال ها ، مدلول خود را گم مي كنند و جز خاموشي زبان ديگري گوياي سخن نيست شعرهاي « هفتاد سنگ قبر» رؤيايي، نمونه هائي از اين رفتار زبان با مرگ هستند كلمه ها از لابه لاي غربال گذشته اند و در انتخاب مدلولهاي خود سرگردان رها شده اند .هيچ مدلول معيني ، شتاب كلمه را مانع نمي شود .زبان شعرها چيزي شبيه همان آب مي شود ، و ذهن خواننده كه در ادامه زبان به جستجوي تأويلهاي خويش برمي خيزد چيزي شبيه همان غربال .
به دلايل فوق در اشعار نو رضا راز ورانه افق هاي كاملاً ممتاز و بي كراني ترسيم شده اند . از آنجا كه رضا شعر را « شهودي مبتني بر كلمات در فرم» مي دانست بايد گفت اشعار او به تعبير اخوان يادگار عصمت جاويد قرنهاست . كمترين وظيفه ما اين بود كه سطوري كه رضا با قلمي از جنس خوناش ارائه داد انتشار دهيم و فریاد کنیم مرگ تولد جاودانه ی اندیشمندانی است كه نامشان همواره همزاد آزادي است
اي خفته ز رنج بيداد يادت نرود هرگز از ياد
10/7/86
حسن ضیائی نیا
ورشو ، لهستان